-
چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۵۲ ق.ظ
□
از این جاده
به تو میرسم.
درازی موهایت را میان ِ ما جاگذاشتهای
و پیچوتابِ اندامت
سر ِ هر پیچ
تابلوهای اخطاردهنده است
□
از این جاده
به تو میرسم.
درازی موهایت را میان ِ ما جاگذاشتهای
و پیچوتابِ اندامت
سر ِ هر پیچ
تابلوهای اخطاردهنده است
چندی پیش، ماجرای تیراندازی در یکی از اتوبانهای تهران، اتفاق افتاد. بین آقای محمود کریمی، از مداحان که جنجالی شد. راستش ناراحت شدم از اینکه کسی مثل آقای کریمی که رزمیکار قدرتمندی است، یا همراهان ایشان، دست به سلاح کمری ببرند. بالطبع، موضوع را گذاشتم زیر سبیل و بهاصطلاح خودم را به خواب زدم. بدون تعارف، این عمل را حالا که خوب فکر میکنم بهشدت محکوم میکنم!
اما بعد!
اولین بار است که در زندگیام شنیدم جایی به نام خانهی مداحان وجود دارد! اصلن فکر هم نمیکردم روزی خانهای اینچنین هم تأسیس بشود. بماند. اینها در حمایت از آقای کریمی، به گزارش خبرگزاری مهر، بیانیهای دادهاند. به شرح ذیل:
پدرم سالهاست با بیماری قلبی دستوپنجه نرم میکند. در این سالها به این باور رسیدهایم که پدر با دعای دوستان نفس میکشد وگرنه این وضعیت قلب که رگهای اصلی کلن مسدود شدهاند و مویرگی بنا به هر دلیل فعالشده و با یک سکتهی سنگین که در پی آن قلب کمتر از 30 درصد توانش را دارد، از منظر علم پزشکی، علامت سؤال است؛ اما غرض، پس از التماس دعا، یک ماهی است که بیماری سر ناسازگاری گرفته و پدر با تمام غرور، هرازگاهی، اموراتی را به بنده محول میکند چراکه اگر بخواهد زیاد بنشیند یا کمی راه برود، دچار تورم پا میشود. خلاصهی مطلب شدهایم کارپرداز پارهوقت پدر. بهصورت میانگین دو ساعت اول هرروز کاری، پی کارهای او میروم و بعد سراغ کاروبار خودم. امروز بنده خدایی پرسید:
بشری که حق اظهار عقیده و بیان فکر خود را نداشته باشد موجودی زنده محسوب نمیشود.
«شارل دو منتسکیو»
دو تن از دوستان، چندی است مهمان منطقهای خوش آبوهوا شدهاند. این دو دوست را خیلی وقت است میشناسم. سید مهدی موسوی را از دوران دانشجویی و فاطمه اختصاری را هم بیش از یک دهه است که میشناسم.
خدا حافظهی تاریخیی خوبی به این کمترین عنایت فرموده و روزهای گذشته را خوب به خاطر دارم. از روزهای مشهد که دوستان شاعر، مهدی را عنصری نامطلوب آمده از تهران میدانستند که دارد گند میزند به ادبیات و تا پیش از ورود بسیاری از دوستان دیگر به فیسبوک، انکار موسویها و اختصاریها در پیش داشتند، به ناگهانی دوستهای شفیق و رفیقانی صدیق شدند بر این دو و بسیاری دیگر. شکر خدا که همیشه رویهی ثابت در رفاقت را پی گرفتهایم. برای بنده فرقی نمیکند مهدیها و فاطمهها کجا باشند. ایران، خارج، خارج ِ داخل! اینها شاعر هستند و شعر با رنج پیوند خورده است. آنچه مشخص است بالاخره روزی خلاصی خواهند داشت و به حتم شعرهایی خواهند آورد که شاید چند روزی در پستو بماند ولی روزی منتشر خواهد شد؛ اما در این بگیروببندها و موضعگیریهای دوستان، مطالبی جلبتوجه میکند. دوستانی که در محافل خصوصی، افرادی اینچنین را نفی میکنند که «اینها جنگولک بازی درمیآورند»، عدهای را هم «حکومتی» و «شاعران درباری» میدانند، بدون اینکه بدانند چرا؛ چطور رویشان میشود حالا پیراهن بر تن بدرند و شیون و زاری کنند؟
لطفی است از دوست. برای همهی آنهایی که اثرانگشت خودشان را باور دارند. همهی کسانی که علاقهمند نوشتن هستند و مینویسند. مهم نیست کجای دریای ِ کوهستانی ِ کویر سرسبز و جنگلی ادبیات ایستادهای، دعوتی به ثبتنام. دعوتی به تمرین، دعوتی به نفس کشیدن با عباس معروفی. اینکه خودت کارگاه داری و کار بلد هستی، اینکه حتی داور بودهای و هر دلیل دیگری که داری، مانعی برای ثبتنام نیست. همراه شو عزیز ...
آکادمی داستان گردون عباس معروفی کارگاه داستاننویسی کارگاه نویسندگی
بنده اهل تماشای تلویزیون، از هیچ نوعش نیستم و این را تقریبن همه میدانند. دیواری دارم که روی آن فیلمهای موردعلاقهام را تماشا میکنم. قضاوتی دربارهی امیرحسین مدرس ندارم. روی توئیترم، لینکی دیدم با این تیتر:
«سوءاستفاده امیرحسین مدرس از برنامههای مذهبی/حجاب سؤالبرانگیز همسر وی/ تصاویر تأسفبار»
غزلی زیبا از دوستی عزیز، حسن حسن پور، دعوتید به لذت بردن از آن:
کس مثل تو اسطورهی شیرین دهنی نیست
همرنگ لبــت هیچ عقیق یــمنی نیست
پوشانده تنت را شب مویی که یقینن
کوتاهتر از پیرهن ترکمنی نیست
دریاچهی آغوش تو آرام که باشد
در ذهن چه کس وسوسهی آبتنی نیست
کارم شده در شهر بگردم و بگریم
دیوانگی هیچکس این حد علنی نیست
در حسرت دیدار تو ام تا به قیامت
روزی که تنی دستخوش پیرهنی نیست
در من نفسی هست که هر مرد ندارد
در تو هوسی هست که در هیچ زنی نیست
سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه مینویسم؛ شعر، داستان یا فیلمنامه نیست. اینها شهروندان شهر درون مناند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایهی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!
آشنایی
خودنوشت
به روایت کارکرد
به روایت تصویر