-
سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۸۵، ۰۳:۴۶ ق.ظ
ادبیات تعطیل یا فرقه معطله
وقتی که شعر روی خط های حامل برقصد ...
(نقدی بر سروده ای از وحید پیام نور)
به قلم عباس فرهادی ـ کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
صفحه هنر و ادب روزنامه گلشن مهر، سال هفتم، شماره 373، شنبه، 12 تیرماه 85
با کشیدگیی آرشهای به درازایِ دیوارِ چین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــ می ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــ ر ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ سی ـــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از آیههای ویلـُن .مقدسترین نت ، قدمهای توست ـ گامهای ماژور ـ
برایت
صلیب
میزنم
زیرِ آواز
و همهی قسمهایی که خوردهام !
اینکه : دوستت ندارم !
یا
نمیخواهم ببینمت ... / ... نامت چیست ؟!پرتاب میشوم ابتدای سمفونی
تماشاچیان دست میزنند
به تابلویی که مونالیزا ، لبخندت را دزدیده
ـ وگرنه نمیکشتمشان ـ
جیغ
میکشد
موهایت را بتهوون
روی صفحهی گرامافون
ناپلئون لشکرکشی میکند
و آخرین حرکتِ آرشه ، ماشه را میکشد رومن گاری
فیلم در سکانس 69 تکرار میشود ؛
ماه ... به تلخی، تهِ فنجانِ قهوه بوی تندِ اودکلن دارد
صدای خیسی و چند جیغِ پیاپی
دستمال قرمز
را تکان میدهد
ماتادور
تا سکانس قبل ، زمزمه شود ،در میدانِ سوارکاری
به تاخت
تا تختِ جمشید
چاپار مرگم را از خوابهای تو خبر میدهد
ـ تبخالِ گوشهی لبت را
دست نزن ! ـ
گریه نکن لعنتی !
گفته بودم: ریشههای آسمان، دستِ توست
ورق بزن
[کتاب مقدس ـ سورههای مینور ـ آیههای آواز]
اقراء
که تا بکـ ـ ــارت آرشه
چینیی دامنت را نشکسته ،
برایم برقص ،
روی موجهای انزلی
نازل میشود
آیههای خداحافظی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ دو ـــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ر ــــــــــــــــــــــــ
میشوم !
وحید پیام نور، متولد 1359 مشهد و کارشناس علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد هست، پس او این امکان را داشته تا با بعضی از شاعران و تفکرات ایشان در خراسان آشنا شود، در مجموع اشعاری که از ایشان شنیده ام، اصرار به اطناب و موسیقی داخلی و معنوی به ویژه تاکید بر انواع جناس و مراعات النظیر در زبانی نا محدود دارد. دور نمای این شعر ـ که با اجازه ی خود، نام «روی خط های حامل» بر آن می نهم ـ را بیشتر به یک فیلم سینمایی می ماند، پس این فیلم از سه نوع موسیقی برخوردار است:
موسیقی اول: (خوشه های آوایی موسیقی بیرونی)
اولین موسیقی که در قرائت شعر بهصورت درست و دقیق بدست می آید، همان خوشه های آوایی یک وزن عروضی است که قبلا به آن پرداخته ام؛ یعنی رعایت ضرب آهنگ آن وزن در کل اثر برای رسیدن به یک ریتم و هارمونی که با حال و هوای شعر نیز سازگاری داشته باشد که در اینجا بحر مضارع با آهنگی گفتگویی و جویباری (مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن) گوش را می نوازد. حتی بعضی جمله بندی ها با حذف و اضافه ی هجاهایی می توان درقالب آن وزن ریخت.
با کشیدگی آرشه ای به درازای دیوار چین ... و در اواخر: روی موج های بندر انزلی / نازل می شود.
و همانطور که قبلا نیز گفته ام، این تکنیک موزیکال به زیبایی و هنرمندی در بعضی از آثار احمد شاملو ـ بامداد شعر پیشرو ـ دیده می شود. البته در بعضی آثار نثر مسجع قدیم و شطحیات عارفان نیز این تکنیک سابقه دارد؛ مثلا در گلستان سعدی به نفت اندازی که خانه اش از جنس نی است می گوید: تو را که خانه نیین است، بازی نه این است؛ و یا در تاریخ بیهقی مادر حسنک در سوگ پسرش می گوید: بزرگا مردا که این پسرم بود.
موسیقی دوم: (موسیقی داخلی و معنوی شعر)
دومین موسیقی که در این شعر ایفای نقش میکند تناسب لفظی و معنوی واژگان است که البته در این اثر، شهاب باران کمتری نسبت به دیگر آثاری وی از لحاظ تنوع این موسیقی وجود دارد، اگرچه مراعات النظیر یک سمفونی اروتیک، کل شعر را پوشش داده است که به عنوان موسیقی سوم به آن خواهم پرداخت.
الف ـ واج آرایی (موسیقی حروف)
1 ـ تکرار کسره: × با کشیدگی آرشه ای به درازای دیوار چین. × ماه به تلخی ته فنجان قهوه بوی تند ادکلن دارد. × روی موج های بندر انزلی.
2 ـ تکرار حف (شین): × آخرین حرکت آرشه، ماشه را میکشد رومن گاری.
3 ـ تکرار حرف (خ): × از خواب های تو خبر میدهد / تبخال گوشهی لبت را ...
. بی شک تکرار کسره و حرف (ش) کشیدگی دیوار چین و کشش آرشه ی ویلن و تکرار حرف (ح) نوعی فضای اروتیک دست کم ازنظر شاعر به موسیقی کار میدهد.
ب ـ انواع جناس:
1 ـ جناس ناقص افزایشی: × تاخت/ تخت در به تاخت / تا تخت جمشید ...
2 ـ جناس مرکب: × می ـ ر ـ سی / می رسی و یا دو ـ ر / دور می شوی ...
که جمع نت های موسیقی در شروع کار فعل می رسی و در پایان کار دور شدن را بخاطر می آورد.
ج ـ تضاد:
× (می رسی) با (دور) نوعی تضاد ایجاد میکند، زیرا که لازمه ی رسیدن، دور نشدن و لازمه دور شدن، نرسیدن است.
× تضاد بین (نزن) و (بزن) در ترکیب فعل (دست نزن) و (ورق بزن) که غیر از تضاد، سجعی نیز ایجاد میکند.
د ـ سجع: × (بتهون / گرامافون / ناپلئون): موهایت را بتهون / روی صفحه ی گرامافون / ناپلئون لشگر کشی میکند.
× (انزلی / خداحافظی): روی موج های انزلی / ... آیه های خداحافظی
ه ـ استخدام: (کاربرد گوناگون واژه با توجه به واژگان قبل و بعد خود)
× (زدن): برایت / صلیب / می زنم / زیر آواز ...
× (دست زدن): تماشاچیان دست می زنند / به تابلویی ...
× (ورق زدن): ریشه های آسمان دست توست / ورق بزن / کتاب مقدس ...
× (موج): برایم برقص / روج موج های بندر انزلی / نازل می شود ...
× (کشیدن): و آخرین حرکت آرشه / ماشه را میکشد ...
و ـ قلب واژه:
× و آخرین حرکت آرشه / ماشه را میکشد ...
ز ـ حس آمیزی:
× صدای خیس
× ماه بوی تند ادکلن دارد
ح ـ ایهام تناسب:
× مقدس ترین نت قدم های توست / گام های ماژور
ط ـ مراعات النظیر: (تناسب)
× رومن / فیلم / سکانس / ماه تلخ
× ماتادور / دستمال قرمز
× کتاب مقدس / سوره / آیه
× مونالیزه / لبخند
× رومن گاری / ریشه های آسمان
و ...
موسیقی سوم (مراعات النظیری از یک سمفونی):
موسیقی سوم، همان مراعات النظیر موسیقی فیلم است که چون با وسعتی زیاد به آن پرداخت شده است، تشخص مستقلی می پذیرد. اگر این شعر را روایتی نو از برداشت دیگر فیللمی بدانیم، تناسبی که از بکار گیری الفاظ موسیقی آمده است؛ نوعی موسیقی خفته در لایلای کلام هست. شعر با خطوط حامل و نت های (می ـ ر ـ سی) شروع می شود و با خطوط حامل و نت های (دو ـ ر) پایان می یابد؛ یعنی فرازی به بلندی گام ماژور و فرودی به کوتاهی گام مینور و با به کارگیری واژگانی مثل آرشه (3 بار) / ویلن / نت / گام ماژور و مینور / آواز (2 بار) سمفونی / بتهون / صفحه ی گرامافون / برقص که البته در نیمه اول شعر کاربرد این واژگان برجسته است ولی از سطر 27 تا 42 ناگهان موسیقی سکوت برای ایجاد هشدار خطر آغاز می شود و شعر بهصورت خودآگاه و یا ناخودآگاه در تاریکی و خاموشی یک اتفاق فرو می رود و باز بعد از قطع موتیفی موسیقی از سطر 43 دوباره گوش ها صدای سمفونی را می شنوند. حالا با این موسیقی است که تحت تاثیر آن اتفاق به نظاره ایستاده و سکوت نموده و یا اینکه گوش مخاطبان و بازیگران و آهنگساز و نوازندگان و حتی شاعر، چون سکانداران تایتانیک آنچنان سرگرم یک صحنه ی متجاوزانه شده است که چیزی نمی شنود.
اگر رومن گاری جریان عادی و معمولی را در یک «زندگی در پیش رو» در محله ای فقیر و غریب در حالی که «مردی با کبوتر» برنده ی جایزه کنگور می شود، حالا مجبور است گاری خودش را پارک کند و در زیر نور یک «ماه تلخ» بازیگر نقش اول را به رقاصه ای بدهد که همین رقص آغاز اتفاقی شود که رومن پلامسکی روایتگری بامزه ی قهوه ی ته فنجان اش شود و در مجموع این موسیقی خفته تمام این اجزاء را به هم پیوند بزند؛ یعنی گذر از تناسب های لفظی برای رسیدن به یک موسیقی معنوی، البته آزادی در بکارگیری دایره واژگانی (عنصر زبان) این امکان را به شاعر میدهد که جسورانه و بی پروا، واژگان «اقراء»، «بکارت»، «سوره»، «آیه»، «نازل» را خیلی راحت در کنار «آرشه»، «ویلن»، «مونالیزه»، «سمفونی»، «کرامافون»، «سکانس»، «رومن گاری»، «مینور»، «ماژور»، «ماتادور» و ... بکار ببرد و از زبان فارسی هم فقط تخت خئاب جمشید اش را به عنوان آرکی تایپ به یاد بیاورد و البته سعی میکند با ترکیب سازی بین واژگان عربی و فرنگی، گفتگویی بین تمدن های ناهمگون بوجود آورد و به جنگ های صلیبی پایان دهد و اصراری به حذف فعل نان نمیدهد و حتی از فعل های معمولی استفاده میکند و این در حالی است که فعل های استعاری (استعاره تبعیه) در کنار استعاره ی اسمی (اصلیه) می توانست به خیال انگیزی کار بیفزاید. شاید شاعر می هراسید مثل خیلی از متشاعران هذیانگو، خود نیز سخنش را در بیداری درنیابد. البته مجموع این عناصر توانسته است اتفاق زبانی ایجاد کند. باید دید شاعر در علم بیان صور خیال چه کرده است. ببینیم:
تشبیهات (همانندی ها)
× همانندی کشیدگی آرشه به درازای دیوار چین
همانندی تلخی ماه به قهوه ی ته فنجان
× همانندی مرگ به چاپار در خبری ناگهانی
× همانندی قدم ها به نت های مقدس آن هم در گام ماژور
× همانندی خداحافظی به آیات مقدس آن هم در گام مینور
× همانندی دامن پرچین به چینی شکستنی سه گانه
خیلی واضح است که بین طرفین تشبیه، هیچگونه ارتباط منطقی وجود ندارد و حتی گاهی معقولاتی مثل ماه تلخ به محسوساتی مثل تلخی قهوه ی ته فنجان همانند می شوند که اگر شاعر در این همانند سازی بدیع و نو و غیرمتعارف، ذهن مخاطب را تنبل فرض نمی کرد، می توانست از استعاره ی فورگراندیک (برجسته سازی) استفاده کند.
عجیب ترین همانندی در این تصاویر سینمایی بین نت موسیقی و قدم هاست که آرایه استخدام از واژه ی «گام» تخیلی پلکانی به کار داده است. شاید اینکه نت موسیقی قدم های کسی می شود به نوعی سعی شعر در آنیسیم (جان بخشی به اشاء) باشد، آن هم در کتاب مقدسی همراه باخ در کلیسا بین سوره با مینور و آیه با ویلن پلی زده شود.
بر خلاف تشبیهات شعر که اصراری به قابم موشک بازی ندارد، استعارات، ذهن مخاطب را به بازی شطرنج گونه ای دعوت میکند؛ کی بینیم:
استعارات:
× در میدان سوارکاری / به تاخت / تا تخت جمشد / چاپار مرگم را از خواب های تو خبر میدهد ...
در نگاه اول «میدان سوار کاری» برجسته نمی نماید اما در عرض آن اگر واژه ی «تخت» را از جمشید قرض بگیریم و بر سر «خواب» مرگوار در جمله بعدی بیاندازیم و این جناس مرکب و یا به نوعی موشح را با «ماتادور» خشن در حالی که دستمال قرمزی را تکان میدهد، کنار هم بگذاریم و البته کلید حل معما را «دست نزن به تبخال» به عنوان مدرکی برای بدن بیابیم، آنگاه می توانیم (استعاره ی بعید) را کشف کنیم.
ریشه های آسمان ...
این ترکیب نیز استعاره مصرحه می نماید؛ اما وقتی ورق زدن ریشه در کنار ورق زدن کتاب مقدس بیاید و کمی به عقب برگردیم، ریشه ها را به موهایی که بتهون بر روی صفحه گرامافون تا ناپلئون بناپارت در صحنه ی جنگ برایش لشکر کشی میکند، سعنی استعاره مرکب (تمثیلیه) و نوعی هم خیالی؛ که البته این ایهام در سرگردانی نوع استعاره وقتی با اغراق در همانند سازی همراه می شود، خود نیز اوج هنر است زیرا که شعر، یک اتفاق زبانی و یا به قولی رستاخیز واژگان است. پس کشمکش ذهن و زبان طبیعی است.
که تا بکارت آرشه ...
غیر از این ترکیب، شعر ترکیب های دیگری مثل «آیه های مینور» و «آیه های ویلن» دارد که سعی دارد آشتی دو فرهنگ واژگانی را به تصویر بکشد. البته بکارت برای آرشه، می تواند تشخیص (personalitication) باشد؛ اما در این کار هم غیر از رنگ قرمز برای دستمال، عنصر رنگ جایگاه والایی ندارد و این نیز زندگی یک شاعر و یا شعر در دنیایی گرافیکی! تنها سوالی که می خواهم برای مخاطب باقی بماند، تصویر هجوم یا پیروزی عدد 60 در کنار عدد انتظار 9 هست که در اینجا ذهن مخاطب را به شعر (700) نصرت رحمانی ارجاع میدهم.