وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

درباره دیالوگ نویسی

با توجه به پاره‌ای از ملاحظات، پاسخ یکی از دوستان در خصوص دیالوگ را اینجا درج می‌نمایم.


همان‌طور که می‌دانید، شخصیت‌های داستان، به چند نوع سخن می‌گویند. سخنی که از ذهن او عبور می‌کند (نریشن). سخن یک‌سویه (منولوگ) و گفتگو یا همان دیالوگ. مباحثی که در ذیل ازنظر می‌گذرد، برای هر سه نوع نقل‌قول قابل‌استفاده است.
در کارگاه‌های فیلم‌نامه‌نویسی، همیشه به هنرجویان توصیه می‌کنیم مادام که از چفت‌وبست روایتشان مطمئن نشده‌اند، دیالوگ ننویسند. قصد عمومیت دادن این پیشنهاد را برای داستان و رمان ندارم چراکه از اساس، فرق فیلم‌نامه و رمان در این است که فیلم‌نامه‌نویس باید بر اساس الگو فیلم‌نامه‌اش را پیش ببرد؛ یعنی باید نقطه‌ی شروع و پایان فیلم‌نامه‌اش را بداند و همچنین نقاط عطف را مشخص کرده باشد، نقطه‌ی اوج را و ... درواقع در فیلم‌نامه، نویسنده دقیقن می‌داند چه دارد می‌نویسد ولی در رمان، یا داستان، نویسنده شخصیت‌ها را دنبال می‌کند. خلاقیت بدون حدومرز. به بیان ساده‌تر رمان، فاقد محدودیت‌های فیلم‌نامه است؛ اما یک نکته در هر دو فضا باید حتماً موردتوجه قرار بگیرد و آن، آشنایی با شخصیت است. چیزی که من آن را «شناخت» می‌نامم. شما باید درباره‌ی شخصیتتان فکر کرده باشید، با او آشنا شده باشید و خوب بشناسیدش؛ آن‌قدر خوب که بتوانید مثل او فکر کنید، علاقه‌مندی‌های او را داشته باشید، خواست‌هایش را، باید بتوانید رفتارش را خوب ببینید، زبان بدنش را بشناسید و سر آخر، مانند او حرف بزنید. مادام که شناخت از شخصیت بر اساس موارد فوق نباشد، نمی‌تواند با سخنی که از طرف او می‌نویسید، در پرداخت شخصیتش و معرفی‌اش گام مثبتی بردارید. یادتان باشد هر کس مثل خودش حرف می‌زند، یک جمله به شکل‌های مختلف می‌تواند نوشته شود، ولی وقتی گوینده مشخص باشد، دیگر نمی‌توان به تعداد نامحدود از قول او نوشت. به‌قول‌معروف: «تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد» شخصیت وقتی دهان باز می‌کند، با استفاده از لحن، می‌توان حس او را نشان داد. می‌شود به همین بهانه زمان و یا مکان را مشخص کرد، درباره‌ی محیط پیرامونی اطلاعات داد، با دیالوگ، می‌توان انگیزه‌های شخصیت‌ها را آشکار کرد و رفتارهایشان را توضیح یا توجیه کرد. می‌توان سطح تحصیلات و یا طبقه‌ی اجتماعی، نوع شخصیت و حتی معلولیت وی را با دیالوگ نشان داد. جهان پس پرده‌ی ذهن گوینده، رویکردی که وی نسبت به پیرامون دارد و ...
توصیه‌ای که برای دیالوگ‌نویسی می‌توان داشت:
نخست، شخصیتتان را خوب بشناسید. برای این کار، خارج از داستان یا فیلم‌نامه یا نمایشنامه‌تان، چند صفحه درباره‌اش بنویسید. مثلن:
رضا، بلندقد است با موهای مشکی. در ناحیه‌ی شکم برآمدگی مختصری دارد. دیپلمش را به‌زور گرفته. روی ماشین پدرش مسافرکشی می‌کند. او پی رفیق‌بازی است. مجرد است و دنیا را یک شوخی می‌داند. رضا به صدای بوق حساس است و اعصابش با صدای بوق به هم می‌ریزد و در برابر آن با صدای هایده آرام می‌شود. هایده نام دوست‌دخترش است، اشتباه نشود. فحش تا دلتان بخواهد بلد است و فکر می‌کند چون از بچگی روی پای خودش ایستاده، تجربه زیادی دارد. خب نتیجه؟ این آدم زیاد حرف می‌زند!
دوم: موقعیت شخصیت را در داستان بررسی کنید و بعد ببینید در آن بخش از داستان، او چه می‌خواهد؟ از خودتان بپرسید: آلان این چه می‌خواهد بگوید؟ چطور می‌گوید؟ اگر آلان شخصیت چیزی نگوید چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا نقل توصیفی برای این بخش از داستان، حجم کمتری از واژگان را به کار می‌برد یا دیالوگ‌نویسی منجر می‌شود واژه‌های زیادی حذف شود؟ از یاد نبرید دیالوگ بهتر است منجر به کاهش جملات توصیفی خسته‌کننده گردد.
سوم: به لحن شخصیت‌ها توجه کنید. در آغاز راه می‌توانید داستانتان را با صدای بلند بخوانید؛ سعی کنید صدایتان را هنگامی‌که شخصیت‌ها عوض می‌شوند، تغییر دهید. صدایتان را ضبط کنید و بعد در پخش ببینید آیا دیالوگی که نوشته‌اید، منطقی است و از آن مهم‌تر قابل‌باور است؟ خوب دقت کنید نکند یک‌وقت شخصیت‌هایتان مثل هم حرف بزنند! نکند شخصیت‌هایتان شعار بدهند یا زیادی روحیه‌ی شاعرانه داشته باشند. سعی نکنید مثل خودتان حرف بزنید یا خودتان را در داستان تکرار کنید. فکر نکنید دنیای شما برای مخاطب جذاب است. باید دروغ بگویید هرچه قشنگ‌تر، باورپذیرتر.
مورد دیگر: دیالوگ عالی، دیالوگی است که در آن حتی بدون علائم نگارشی تغییر لحن و درنتیجه گوینده مشخص شود. مثالی می‌آورم. ژوزه ساراماگو، علاقه‌ی چندانی به استفاده از علائم نگارشی ندارد. ممکن است قبل از اینکه به سبک وی آشنا بشوید، کمی سردرگم شوید ولی وقتی روایت پیش می‌رود، کم‌کم متوجه می‌شوید شخصیت‌های مختلف دارند حرف می‌زنند. شاید بپرسید چطور می‌توانم لحن شخصیت‌ها را عوض کنم؟ خب یک مثال: بفرما، بشین و بتمرگ هر سه مفهومی یکسان را مشخص می‌کنند (البته در کلیت) زمان استفاده و فردی که از آن استفاده می‌کند، بر اساس شخصیتی که دارد و مواردی ازاین‌دست متغیر است؛ پس وقتی شخصیتتان یک پسربچه‌ی 15 ساله است، مثل دکترای علوم اقتصاد نباید حرف بزند و وقتی شخصیت پیرزنی با قومیت خاص، از اصطلاحات مخصوص ایشان غافل نشوید.
روش دیگر: در زندگی روزانه، با افراد مختلفی روبرو می‌شوید، دقت کنید ببینید هرکس یک‌طوری حرف می‌زند. یکی تکیه‌کلام خاصی دارد، مثلن یکی از «درواقع» زیاد استفاده می‌کند، یکی از «مثلن» یکی زیاد از «خب» استفاده می‌کند یکی از «به نظر من» یا «فکر می‌کنم» و ... بعضی از افراد، جملات را ناتمام رها می‌کنند. بعضی در جملات دیگران می‌دوند، بعضی جملاتشان را جویده و نجویده می‌گویند و ... به محیط پیرامون توجه کنید. ببینید نزدیک‌ترین شخصیت بیرونی به داستانتان چطور از واژه‌ها استفاده می‌کند، سعی کنید مانند او بنویسید. البته وقتی شناختتان از شخصیتتان کافی باشد، دیگر نیازی به این کارها نیست.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر