وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

سمفونی حکومت‌داری علوی


فرخنده باد زادروز ابرمردی که مالک اشتر را چنین نوشت:

سپس خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه که هیچ چاره‌ای ندارند، از زمین گیران، نیازمندان، گرفتاران، دردمندان، همانا در این طبقه محروم گروهى خویشتن‌داری نموده و گروهى به گدایى دست نیاز برمی‌دارند، پس براى خدا پاسدار حقى باش که خداوند براى این طبقه معین فرموده است.بخشى از بیت‌المال و بخشى از غله‌های زمینه‌ای غنیمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پایین اختصاص ده، زیرا براى دورترین مسلمانان همانند نزدیک‌ترینشان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسئول رعایت آن می‌باشی، مبادا سرمستى حکومت تو را از رسیدگى به آنان بازدارد، که هرگز انجام کاره‌ای فراوان و مهم عذرى براى ترک مسئولیت‌های کوچک‌تر نخواهد بود، همواره در فکر مشکلات آنان باش و از آنان روى برمگردان، به‌ویژه امور کسانى را از آنان بیشتر رسیدگى کن که از کوچکى به چشم نمی‌آیند و دیگران آنان را کوچک می‌شمارند و کمتر به تو دسترسى دارند، براى این گروه از افراد مورداطمینان خود که خداترس و فروتن‌اند انتخاب کن تا پیرامونشان تحقیق و مسائل آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع مشکلاتشان به‌گونه‌ای عمل کن که در پیشگاه خدا عذرى داشته باشى، زیرا این گروه، در میان رعیت بیشتر از دیگران به عدالت نیازمندند و حق آنان را به‌گونه‌ای بپرداز که در نزد خدا معذور باشى، از یتیمان خردسال و پیران سالخورده که راه چاره‌ای ندارند؛ و دست نیاز برنمی‌دارند، پیوسته دلجویى کن که مسؤولیتی سنگین بر دوش زمامداران است. اگرچه حق، تمامش سنگین است اما خدا آن را بر مردمى آسان می‌کند که آخرت می‌طلبند، نفس را به شکیبایى وامی‌دارند و به وعده‌های پروردگار اطمینان دارند.پس بخشى از وقت خود را به کسانى اختصاص ده که به تو نیاز دارند تا شخصاً به امور آنان رسیدگى نمایى و در مجلس عمومى با آنان بنشین و در برابر خدایى که تو را آفریده فروتن باش و سربازان و یاران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوى آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو کند، من از رسول خدا (ص) بارها شنیدم که می‌فرمود: (ملتى که حق ناتوانان را از زورمندان، بی‌اضطراب و بهانه‌ای بازنستاند، رستگار نخواهد شد.) پس درشتى و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار کن و تنگ‌خویی و خودبزرگ‌بینی را از خود دور ساز تا خدا درهاى رحمت خود را به روى تو بگشاید و تو را پاداش اطاعت ببخشاید، آنچه به مردم می‌بخشی بر تو گوارا باشد و اگر چیزى را از کسى بازمی‌داری با مهربانى و پوزش‌خواهی همراه باشد.

...
تک‌مضراب: و ما کجاییم میان این سمفونی؟

رنج‌نامه‌ای به بهانه‌ی رنجی که رفتن یک کوه رنج دارم


فردا پیکر محمدرضا لطفی، در زادگاهش گرگان، به خاک سپرده خواهد شد. این خصلتِ مرده‌پرستی که یکی از ژن‌های برجسته‌ی نژاد پاک و برتر ایرانی است! فردا در گرگان متبلور خواهد گشت. به حتم جماعت بسیاری از اقصی نقاط کشور، به سبب ارادت یا بیش فعالی ژن فوق‌الذکر، یا کنجکاوی، یه طمع عکس انداختن با بزرگان موسیقی کشور، یا تهیه شاهکارهای بلوتوثی و ... در این شهر جمع خواهند شد تا پیکری را به دوش کشند، یا دوشی را در آغوش، یا آغوشی را در کادر، یا ... بهر سبب که این‌ها حواشی‌اند و اصل مطلب در ادامه:

پرواز عشق ـ محمدرضا لطفی را انتخاب کرد

به بهانه‌ی پرکشیدن خالق بال در بال، محمدرضا لطفی، تقدیمی‌ای به آن حضرت درویش، پیشکش دوستان می‌شود...


امروز چرا محمدرضا؟
امروز چرا؟

هنوز گله از چرا برنگشته است
هنوز لابه‌لای نیزار
کسانی پی کسایی رفته‌اند و بازنیامده‌اند
و عشق لاغرتر از قبل
قیامت کرده
روی سیم‌های تار
گرگان

دهم اردیبهشت، روز ملی خلیج‌فارس

امروز، دهم اردیبهشت، روز ملی خلیج‌فارس است. شاید بارها و بارها این حرف‌ها را زده باشم؛ اما به بهانه‌ی این روز و به دلیل سکوت بی‌نهایت عجیب کمپین‌های روشنفکری و ملی‌گرایانه و غرور آریایی و خون پاک اهورایی و این حرف‌ها، پس به اشتراک بگذار، گفتم این حرف‌ها را دوباره بزنم که لال از دنیا نرفته باشم.
یک‌چند موجود دوپا که تا سی سال پیش، بادیه‌نشین بودند، به برکت حلقه‌ی بندگی که در گوش می‌کنند و از آن فزون‌تر، بی‌رگ‌وریشگی هم‌وطنان ایرانی که سرمایه‌هایشان را به‌عوض هزینه در امر تولید، سرریز بیابان‌های آنان کرده‌اند، حالا دچار جو گرفتگی شده‌اند و از یاد برده‌اند، تاریخ داشته‌ی ما و نداشته‌ی خودشان را.

این روزهای من (2)

آن‌قدر مشغله‌های این روزها زیاد شده که وقتی برای مطالعه‌ی متون دلخواهم ندارم. تنها آثاری که به انتشارات واردشده را می‌خوانم. فرصتی نیست روی رمان‌های نیمه رهاشده‌ام کار کنم. هنوز رمان قرارمان این نبود، دارد با خودش قرار می‌گذارد که تمام می‌شود یا نه. بااینکه در کارگاه‌هایم همیشه هنرجویان را منع می‌نمایم که هم‌زمان روی دو اثر کار کنند، متأسفانه خودم درگیر این دستور شدم و شاید بهتر باشد اعتراف کنم از همان زمان دیگر هیچ‌کدام به سمت‌وسوی سامان یافتن نرفتند که نرفتند.

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر