-
پنجشنبه, ۲ اسفند ۱۳۸۶، ۱۲:۰۲ ب.ظ
برای دستهای شما
که ابرها را خجالت میدهد
و پاهایی که حتی یکقدم ...
رضای خدا بماند برای بعد؛ فعلن گلی به جمال ملت
یا هر بانک دیگری
که دو ـ سه روز زندگی قرضی
با سود شانزده در صد
و البته بهشرط دو ضامن
اصلن
بیا جور دیگری نگاه کنیم
به دستهای کارگری که همسایهی ماست
حسابوکتاب اگر میدانست که
خانوادهاش را تنظیم میکرد
روزی سه لیتر
و کمربند را میبست
تا شکم زنش مثل خیابانهای شهر
همیشه دستانداز نباشد
غصههای ما قصههای هزارویکشب است
با طعم پیاز
سفرهی ما رنگی که باشد؛ یعنی خورشت هم داریم
تورم هم که نانخور سفرهی ماست
نه وضعیت اندام
بماند که اصناف هم انصاف سرشان نمیشود
و سازمانهای نظارتی گرگمبههوا بازی میکنند
و خرتوخری است خلاصه
اقتصاد
سیاست
بماند برای بعد
درد ما با این نسخهها خوبشدنی نیست
غربی و عربی هم ندارد
فرهنگ تزریقی
تجویز ختنه برای سردرد است!
شعار نمیدهم
دروغ میسازم از آبادی خرابمان
صادرات میکنیم نفت ملی را
کشاورزی را میبندیم
بهجایش
اقتصاد نوین
با سیستم نوبتدهی هوشمند و آبپرتقال برای مشتریهای ویژه
به ماتحت آسمان هم رحم نمیکنیم
هی دعا میخوانیم
و از خدا میخواهیم
امور دنیا را درست کند
گلی به جمال ملت
که چشم به دستهای شما دارد
راستی نگفتی
نقش ایوان را طلا کنیم یا شیشه
؟
وحید پیام نور