وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

غزه در استادیوم

چقدر فلسطین باید خاک قی کند
تا صهیون
مرتفع‌تر از 11 سپتامبر
برای هواپیماها
دست تکان دهد؟


چقدر خاک برای سرتان کافی است؟
سرطان ِ سردمداری عطش خون و خاکستر!

برای مرتضی آوینی


شهریور که می‌شود،
شهرری با صدای تو بیدار می‌شود
پا می‌گیری
ـ این پا، برای بعد ـ
از نردبان کودکی‌ات بالا می‌روی
می‌افتی
پی ِ راه‌هایی که به هرکجا می‌توانند برسند
بزرگ‌تر که می‌شوی،
هنرها را زیبا می‌کنی وقتی
انقلاب می‌کنی
اول علیه خودت

جن سنط


بااینکه می‌دانم بعید است کسی بتواند اطلاعات مفیدی ارائه کند ولی هم‌اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم. می‌خواستم ببینم کسی سورس مطالعاتی در خصوص آنچه هم‌میهنانمان در روستای تیس از توابع چابهار استان سیستان و بلوچستان از آن به‌عنوان «جن سنط» نام می‌برند، دارد یا خیر.

روزه نمی‌گیرم که ریا نشود

در من تکرار می‌شود
زنجیره‌ی اذا زلزلت الارض ُ (بعد تمام تنم) زلزالها
خیالم
کاناپه
زیر تلویزیونی
تخت
ظرفیت تهوعم را ندارد
وگرنه بالا می‌آوردم
خودم را

سرهنگ

با درود. گلایه چرا وقتی همه می‌دانند هرروزمرگی، جایی برای نگرانی‌های آدم نمی‌گذارد. کم‌کم بیشتر از خودمان دور می‌شویم و فراموش می‌کنیم قرارمان این نبود. بهر سبب از دوستانی که قدم رنجه می‌فرمایند و این خانه‌ را میهمان می‌شوند، همیشه لطف داشته‌اند و این کوتاهی‌های ما در میزبانی را پذیرا هستند. چند وقتی است که در حال آزمون‌وخطاهایی هستم و ازآنجاکه هنوز نتیجه‌ی آزمایش‌ها قابل‌قبول نیستند و مدت مدیدی است به‌روز نکرده‌ام؛ یکی از کاره‌ای پیشین را پیشکش دوستان می‌نمایم. امید آنکه مقبول افتد، در ادامه مطلب در خدمتیم.

1 ـ

از تو هر چه بگویم کم است

از نو آغاز می‌کنم

داستان دست‌هایت را.

ریسمانی می‌خواهم تا از آسمان بالا بروم

دست‌هایت را ببندم

از پشت

دسته‌گلی بیرون بیاورم و دوباره بخوانمت.

تا از بر شوم

شاید یکی از همین روزها (دو)

شاید
یکی از همین روزها
سراغت آمدم
با سلام و روبوسی
شاید
هم
از زیر میز
شستم را حواله‌ات کردم
آقای ایست و بازرسی نوشته‌هایم.

وعده و وفا


راستش را اگر بنویسم؛ وعده کرده بودم آثار پس از سکوت را که در دوم تیرماه دل کاغذ پاره‌هایم را ریش‌ریش کرده بود در به‌روزرسانی‌های بعد مورداستفاده قرار بدهم. لیکن ازآنجاکه عموم آن سروده‌ها دارای رنگ و بوی سیاسی بودند و با این اوضاع‌واحوال مملکت؛ سایه‌ی آدم هم ممکن است بلایی سر آدم بیاورد؛ به‌عنوان شروع لحظه‌ای را درنگ کردم و از اشتباهی خودآگاهانه اثر ذیل را تقدیم می‌کنم به همه‌ی کسانی که با سکوتشان به هزار زبان در سخن‌اند!

شعر را در ادامه مطلب بخوانید.

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر