-
چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۸۷، ۰۱:۰۸ ق.ظ
راستش را اگر بنویسم؛ وعده کرده بودم آثار پس از سکوت را که در دوم تیرماه دل کاغذ پارههایم را ریشریش کرده بود در بهروزرسانیهای بعد مورداستفاده قرار بدهم. لیکن ازآنجاکه عموم آن سرودهها دارای رنگ و بوی سیاسی بودند و با این اوضاعواحوال مملکت؛ سایهی آدم هم ممکن است بلایی سر آدم بیاورد؛ بهعنوان شروع لحظهای را درنگ کردم و از اشتباهی خودآگاهانه اثر ذیل را تقدیم میکنم به همهی کسانی که با سکوتشان به هزار زبان در سخناند!
بیچاره اگر نبود
دل ما
چه کسی اشکهایت را باور میکرد؟
برایت دستهای کبوتر میگرفت
و نامه مینوشت،
برای خدا
همهی دردهایش را یکجا میفرستاد
و میزد زیر آواز
حبیب من
طبیب من باغچهای مریمی است و لاغیر
غیرت بالا نمیآورم و
تا آخر این رقص
برایت دست میزنم
به خطرناکترین کارهایی
که فکرش هم آدم را زهرهترک میکند؛
ترکت نمیکنم؛
درک میکنم چقدر دوستم داری
و ایکاش لبانت را نخورده بودم تا بگویی: چقدر دوستت دارم!
یا دستی برایت مانده بود
تا دست بدهی و یک دور دیگر شلم بازی کنیم
برای هم کُری
بخوانیم
یکصد و بیست
حزب قرآن را به نیت درمان درد دلم
قربةً الی
چشمهای تو
با آسمان مو نمیزند؛
کبوترها، این حرفها را باور میکنند، قناری!