وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

غزه در استادیوم

چقدر فلسطین باید خاک قی کند
تا صهیون
مرتفع‌تر از 11 سپتامبر
برای هواپیماها
دست تکان دهد؟


چقدر خاک برای سرتان کافی است؟
سرطان ِ سردمداری عطش خون و خاکستر!

طرحی از 1382


بوی پوتین
پاهایم
گرفته
چَشمهایم
نشسته منتظر
کبوتر زیتون‌زارهای شمال
در کوچ ِ خواب‌های هفتم ...

7 7 7 7
  7 7
   7

پرواز عشق ـ محمدرضا لطفی را انتخاب کرد

به بهانه‌ی پرکشیدن خالق بال در بال، محمدرضا لطفی، تقدیمی‌ای به آن حضرت درویش، پیشکش دوستان می‌شود...


امروز چرا محمدرضا؟
امروز چرا؟

هنوز گله از چرا برنگشته است
هنوز لابه‌لای نیزار
کسانی پی کسایی رفته‌اند و بازنیامده‌اند
و عشق لاغرتر از قبل
قیامت کرده
روی سیم‌های تار
گرگان

در تو، گلدانی لبخند می‌زند

برای وحیده



در تو دری به بهشت باز می‌شود
در من دری ...
... به جهنم که جیب‌هایم پر از جنایات بانکی‌ست
در من، دری جیغ می‌کشد
در من، کسی گوش‌هایش را گرفته
و هرروز
چشم‌هایش تنگ‌تر می‌شود
در تو، گلدانی لبخند می‌زند

از این جاده


از این جاده
به تو می‌رسم.
درازی موهایت را میان ِ ما جاگذاشته‌ای
و پیچ‌وتابِ اندامت
سر ِ هر پیچ
تابلوهای اخطاردهنده است

به یاد عباس جعفری


نمی‌دانم چه شد که یاد عباس جعفری افتادم. این بی‌سروته را به آن بی‌نشان ِ نام‌آشنا تقدیم می‌کنم.

به تقدیر می‌اندیشم
به این‌که زمین گیسوان بلندش را کوتاه می‌کند
به اینکه کوهنوردی راه بازگشت را پیدا نمی‌کند،
به اینکه یک نفر صدایش می‌زند: عباس ... باس ... س سس
به یاد عباس جعفری، لبخند می‌زنم

جریمه



گناه ِ من از لب‌های تو آغاز می‌شود
سلام
اینجا، پائیز است؛
حوالی ی نامه‌هایت
باتلاق‌های ویتـنام گریه می‌کنند،
برگ‌ها بوی خنده‌های بلوار کشاورز می‌دهد
تا یادم نرفته
از یادت نبر
جریمه‌های کودکی‌ام را

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر