وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

دکه آدمپزی

یک شعر، یک درد و دل، یک دلنوشت

درد دل اگر نداشتم که سراغ شما نمی‌آمدم دکتر! 

لااقل به خانم منشی بگویید جواب ما پابرهنه‌ها را هم از آزمایشگاه بگیرد

اینجا هم درد می‌کند

درست زیر این توده‌ای که متورم شده

و نماز را هم باطل

عقب‌مانده؟ 

تجویز ختنه برای سردرد

برای دست‌های شما
که ابرها را خجالت می‌دهد
و پاهایی که حتی یک‌قدم ...

رضای خدا بماند برای بعد؛ فعلن گلی به جمال ملت
یا هر بانک دیگری
که دو ـ سه روز زندگی قرضی
با سود شانزده در صد
و البته به‌شرط دو ضامن
اصلن ...

نفر سوم که شهید می‌شد


هرازگاهی فیل ما، 
هوای هندوستان 
برایش بد می‌شود 
و ناکجا خانه‌ی ما معنی! ـ به جهنم ـ 
به جهنم که ما سه رفیق بودیم 
و سیگارهایمان را با کبریت روشن می‌کردیم و 
همیشه 
نفر سوم که شهید می‌شد
من بودم 

ادبیات تعطیل یا فرقه معطله

ادبیات تعطیل یا فرقه معطله

وقتی که شعر روی خط های حامل برقصد ...

(نقدی بر سروده ای از وحید پیام نور)

به قلم عباس فرهادی ـ کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی

صفحه هنر و ادب روزنامه گلشن مهر، سال هفتم، شماره 373، شنبه، 12 تیرماه 85

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر