وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

طرحی از 1382


بوی پوتین
پاهایم
گرفته
چَشمهایم
نشسته منتظر
کبوتر زیتون‌زارهای شمال
در کوچ ِ خواب‌های هفتم ...

7 7 7 7
  7 7
   7

انقلاب آرامش



اتفاقن جای عاشقانه‌هایم همین‌جاست
میان موج جمعیت معترضین گرانی
میان صف ِ نان و اصلن
هر جا که می‌خواهد باشد
وقتی
به ساده‌ترین شکل ممکن
عاشقت هستم.
می‌خواهم همین وسط
دستت را بگیرم
بالا ببرم
و با نواختن سرود ملی

برای مرتضی آوینی


شهریور که می‌شود،
شهرری با صدای تو بیدار می‌شود
پا می‌گیری
ـ این پا، برای بعد ـ
از نردبان کودکی‌ات بالا می‌روی
می‌افتی
پی ِ راه‌هایی که به هرکجا می‌توانند برسند
بزرگ‌تر که می‌شوی،
هنرها را زیبا می‌کنی وقتی
انقلاب می‌کنی
اول علیه خودت

علف در مسیر دانشگاه!



آقای رئیس‌جمهور، من تعطیل است
با تمام رأی‌های داده و نداده‌اش
ـ رأی می‌گیریم ـ
آزادی یعنی همین
دست دراز کنی،
شاخه‌شاخه مزار شریف چلیم کنی
جوانان
دست بزنند
خماری‌شان را
برایت پست کنند
اکسپرس یا ترکیبات دیگری که فضانوردشان کند!
گارد ضد شورش بهانه است

شاید یکی از همین روزها (پنج)



شاید یکی از همین روزها
به زمین فرار کردم

هوای حوا داشتن؛ دل می‌خواست
که از قضا داشتم
قدر نبود
وگرنه
یک‌لقمه بخور ـ بمیر
بیشتر بود
توی بهشت
دلمان خوش بود،
آلودگی هوا
روزهای زوج و فرد
بوق
چراغ‌قرمز
مانکن‌های متحرک
چراغ سبز می‌دهند تا تحریک شوی

سفر شبانه


به چشم نمی‌آید ولی انسان
هر شب در کوچه‌های ماشین رو
سوار موسیقی بتهوون در لباسی مشکی
سفرش را آغاز می‌کند!
خودش را به خواب خرس‌های قطبی گره‌زده.
زندگی چرتکه‌ای و دکمه‌ای
خیسی انگشت شست و سبابه
تجارت تلفنی
کارمند افتخاری ربا خانه‌های مالی و اعتباری
دزد مال الشرکه شرکت سهامی خاص خودش و رفقا
فراری

شاید یکی از همین روزها (چهار)


شاید
یکی از همین روزها
پشت غبار قارچ
گم شدم
نوشتم
برای مادرم
بمیرم
این روزها حال همه‌ی ما گرفته است

تنها هرازگاهی
لبخند می‌زنیم
شاید یکی از همین روزها برگشتم
پی کفش‌های کودکی‌ام
تا برگردم
به آغوش همیشه گشوده‌ات

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر