-
پنجشنبه, ۲ اسفند ۱۳۸۶، ۱۲:۰۲ ب.ظ
برای دستهای شما
که ابرها را خجالت میدهد
و پاهایی که حتی یکقدم ...
رضای خدا بماند برای بعد؛ فعلن گلی به جمال ملت
یا هر بانک دیگری
که دو ـ سه روز زندگی قرضی
با سود شانزده در صد
و البته بهشرط دو ضامن
اصلن ...
برای دستهای شما
که ابرها را خجالت میدهد
و پاهایی که حتی یکقدم ...
رضای خدا بماند برای بعد؛ فعلن گلی به جمال ملت
یا هر بانک دیگری
که دو ـ سه روز زندگی قرضی
با سود شانزده در صد
و البته بهشرط دو ضامن
اصلن ...
هرازگاهی فیل ما،
هوای هندوستان
برایش بد میشود
و ناکجا خانهی ما معنی! ـ به جهنم ـ
به جهنم که ما سه رفیق بودیم
و سیگارهایمان را با کبریت روشن میکردیم و
همیشه
نفر سوم که شهید میشد
من بودم
یک قتل؟
نه!
یک اتفاق تازه ولی شبیه قتل!
یک روز سرخ سپیده و تاریک ظهر و
شب
یک اتفاق تازه نبود
سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه مینویسم؛ شعر، داستان یا فیلمنامه نیست. اینها شهروندان شهر درون مناند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایهی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!
آشنایی
خودنوشت
به روایت کارکرد
به روایت تصویر