وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

اشتباهی از من (دو)

یک قتل؟
نه!
یک اتفاق تازه ولی شبیه قتل!
یک روز سرخ سپیده و تاریک ظهر و
شب
یک اتفاق تازه نبود

من در وجود خودم گم شدم و بعد
پیدا شدم میان تصاویر گنگ شب
شاید شبیه درختی که نه شبیه من
تنها شبیه من و من شبیه او
گم شد دوباره روی قلم ردپای ما!

تنها
کناره خیابان نشسته‌ام
با یک بغل گلایه؛ چرا من نمی‌روم؟
او می‌رود و نگاهم نمی‌کند
من بر کویر خودم گریه می‌کنم
من گم می‌شود - نه!
فراموش می‌شود
از ذهن عابر شب‌های سرد من
یعنی که گرمی لب‌های من پرید
یعنی که تیغ خاطره کند است بی امید
یعنی که نه! شاید ولی ... ببین
اصلاً شروع دوباره
بزن به من
تا قتل و اتفاق تازه ولی نه! صبر کن
اینجا که گریه بلوغش رسیده است
بنشین – ببین – کناره خیابان زنی شبیه من
دارد برای خودش گریه می‌کند
یک آینه
دفتر و قلم و تو
گم می‌شوی میان خودت نه من

تنها کمی این‌طرف‌تر وگرنه مرگ
شاید تو را به خیابان کشانده است
اینجا – کنار دریچه – میان شب
از فکر سردی دستت در آتشم
سردرگمم میان خودم باز می‌روم
تا در پیاده‌رو با آیینه به جنگ
شلیک؛ صدای پوکه‌ی سردی میان شب
خون – بوی دود – سپیده نفس‌زنان
سر می‌رسد و جیغ می‌زند
ظهر روی موج سیاهی سروده‌ام
تا گور یخزده‌اش دست می‌زند
تو می‌روی کنار خودت گم شوی
و من
یک شاخه مریم و یک سؤال که... کِی؟
بر دوش خسته‌ی تابوت خسته‌تر
مهمور به مهر عدم می‌شوم
و بعد
یک لرزه روی تنم – ایست و بی...حرکت
دراز بکش روی زمین
بنگ
هی هی هی دنگ – دنگ
صدای زنگ خانه
فرار – اسب – شیهه بی درنگ
سر میرسم دوباره - میان آیینه – اما تفنگ – بنگ
بر سفره یک نوار سفید – نه نوار سرخ
نه! اصلاً دوباره شروع می کنم... ببین!
چیزی شبیه تو با چیزی شبیه تو
فرقی برای آینه شاید نمی‌کند
شاید میان آیینه...
اصلاً ببین: برو!
من میروم میان شب – دشمن نشو...
نه! بزن! مشت بر تنم
بر من بزن به خودت مشت؟ مشت نزن!
اینجا منم که نه شاید تو من نه! من؟
من بی‌گناهم – آقا گناه ِ من... آ~~~~~~خ نزن – نزن
من تنها نه! شاید ولی ببین: این زن
تتن تتن تت تن تن تتن تتن
زن یک اتفاق تازه شبیه قتل
زن – دختری شبیه خودم تن – تتن تتن
من من ممن من و زن من نزن به من
زن زن ززن زن و من من نه زن نه من
من زن نبودم و زن من زبان نزن
شور است خون من خون! خون! ببین
دم دم دمای تنم کَم – کَم؛ کُمک
من
زن
خدایا ... و لاتخف
تف – این زندگی نشد که! نه! شد؟
شد زن دگی زن و من – تن – نفس نزن
یک‌دم سکوت

زن و من مُرده مَرد
حالا بزن زن جیغ – خدا! و من و من
مِن مِن نمی‌کنم تو بگو مرد نه نه نامرد نه زن زن زن زنی که تو را به خدا
نه – جیغ نزن
بس کن
تمام شد
میان قبر خودت داد می‌زنی
روی سر خودت که نه! مرد نه! داد نزن...
حالا کنار سفره زن و زندگی و من
تنها کنار خیابان – تن – تن تتن تت بر من لعَن
من نه من ِ تو – من! من خودم لجن!
خوردم دوباره زمین شلیک کن بزن
زن
ز
ز
زن زن ززن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر