وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

شاید یکی از همین روزها (دو)

شاید
یکی از همین روزها
سراغت آمدم
با سلام و روبوسی
شاید
هم
از زیر میز
شستم را حواله‌ات کردم
آقای ایست و بازرسی نوشته‌هایم.

اشتباهی از من (دو)

یک قتل؟
نه!
یک اتفاق تازه ولی شبیه قتل!
یک روز سرخ سپیده و تاریک ظهر و
شب
یک اتفاق تازه نبود

تقدیمی به عباس معروفی

با کشیدگی‌ی آرشه‌ای به درازایِ دیوارِ چین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــ می ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــ ر ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ سی ـــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از آیه‌های ویلـُن .

اشتباهی از من (یک)

نامت سکوتی است میان ِ دو آ
نم‌کشیده دعاهایم
بس که هی راه کشیده چشم‌هایم ،
به رقصیدنت
خنجر بکش
چهل دزد ِ بغدادم برابر نبود ،
برادر نبود

اتفاق نمی‌افتد؛ تف می‌شود توی سرنوشت آدمی

(یک)
از این اتفاق که می‌افتم 
کسی هم خبردار نمی‌شود افتراق افتادن و اتفاق چیست!
انفاق جای خود دارد فقط اگر بیفتم به دست‌وپایت
دل رحم‌تر از تو مادر تاریخ 
نزائیده ـ هنوز بادهای شمال گوزنی را که شاخ‌هایش سرخدار است! 
کبکم خروس نمی‌خواند ...

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر