-
چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۸۵، ۰۸:۱۳ ب.ظ
نامت سکوتی است میان ِ دو آ
نمکشیده دعاهایم
بس که هی راه کشیده چشمهایم ،
به رقصیدنت
خنجر بکش
چهل دزد ِ بغدادم برابر نبود ،
برادر نبود
تولدت به جوزایم ،
من از تولد ، شوهرت بودم !
با شمشیر
دلت را ندزدیدهام
که با تفنگ پس بگیری !
با غزل نبردهام که ترانه بخوانی
عربی برقصی
دریای سیاه را نشانم بدهی روی موهایت
افسانهی کودکی سهساله که نوزادی را ربود
من بودم
منتظر که بیایی
با شاخهای مریم
و شاعر شدم
به همین سادگی
شعر تویی ،
پشتِ اینهمه سال
که موهایت را شانه میکشی
ـ موج ساحل را برد ـ
خودکشی نمیکنم !
خاطرههایم
چهارپایهایست که روی آن سیگار پشتِ سیگار
و گورِ بابایِ گربههایی که حواسم را پرت میکنند
تو را نقاشی میکنم
مجسمه مینشینی
و کودکانِ هند
بتِ سکوت را بیشتر دوست دارند !
خام تقدیم میشوم . بدون هیچ خطخوردگی ، چراکه بدون هیچ خطخوردگی خواندمت !