-
پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۴۳ ق.ظ
بشری که حق اظهار عقیده و بیان فکر خود را نداشته باشد موجودی زنده محسوب نمیشود.
«شارل دو منتسکیو»
دو تن از دوستان، چندی است مهمان منطقهای خوش آبوهوا شدهاند. این دو دوست را خیلی وقت است میشناسم. سید مهدی موسوی را از دوران دانشجویی و فاطمه اختصاری را هم بیش از یک دهه است که میشناسم.
خدا حافظهی تاریخیی خوبی به این کمترین عنایت فرموده و روزهای گذشته را خوب به خاطر دارم. از روزهای مشهد که دوستان شاعر، مهدی را عنصری نامطلوب آمده از تهران میدانستند که دارد گند میزند به ادبیات و تا پیش از ورود بسیاری از دوستان دیگر به فیسبوک، انکار موسویها و اختصاریها در پیش داشتند، به ناگهانی دوستهای شفیق و رفیقانی صدیق شدند بر این دو و بسیاری دیگر. شکر خدا که همیشه رویهی ثابت در رفاقت را پی گرفتهایم. برای بنده فرقی نمیکند مهدیها و فاطمهها کجا باشند. ایران، خارج، خارج ِ داخل! اینها شاعر هستند و شعر با رنج پیوند خورده است. آنچه مشخص است بالاخره روزی خلاصی خواهند داشت و به حتم شعرهایی خواهند آورد که شاید چند روزی در پستو بماند ولی روزی منتشر خواهد شد؛ اما در این بگیروببندها و موضعگیریهای دوستان، مطالبی جلبتوجه میکند. دوستانی که در محافل خصوصی، افرادی اینچنین را نفی میکنند که «اینها جنگولک بازی درمیآورند»، عدهای را هم «حکومتی» و «شاعران درباری» میدانند، بدون اینکه بدانند چرا؛ چطور رویشان میشود حالا پیراهن بر تن بدرند و شیون و زاری کنند؟
نه به آن خصومت و نه به این برادری! شاید عدهای بگویند: حمایت از همصنف است! و خدا بهتر میداند بیشتر مجالی است برای خود طرح کردن و نه حمایت از همصنف. تجربه نشان داده است این کمپینهای اعتراضی که فلانی را آزاد کنید و یا فلانی را اعدام نکنید، هیچوقت نتیجهای نداشته است. سیستم نظارتی و تنبیهی مملکت، کار خودش را انجام میدهد و این میان، وقعی به خواست و انتظارات یکمشت روشنفکر ندارد! تنها این هیاهوها، گوشهایشان را تیزتر میکند که مگر این بابا کی هست که اینها برایش شیون میکنند؟
پارها از دوستان زیادی شنیدهام که جمعهایی از شعرا، نامههای سرگشاده تنظیم کردهاند علیه تنی چند از شعرا! و جالب اینکه اینان نه آنقدر در ادبیات مطرح هستند که به درخواستشان کسی توجه کند و نه آنقدر وابستگی حکومتی دارند که کسی پی نامشان را بگیرد. کسی، کسی را قبول ندارد و جالب است که همین دوستانی که میگفتند: فلانی چرا به فلانی میگوید: «برادر» امروز میگویند: مگر فلانی چه کرده؟ آن رپ خوان که با هوچی گری و تاختن به باورهای دینی برای خودش اسمورسمی دستوپا کرده. کسی که زمانی مخاطبین الیت داشت، امروز در دهان تینیجرهای دور از هرگونه مطالعه است که خودشان را «شر» میدانند! حالا مهدی چند ترانه نوشته و به قول خودش آن نفر آمده و برده و آنها را خوانده که اجرای خود مهدی خیلی بهتر از آن اجراست. شاید به همین دلیل، از جرائمی که به این دو شاعر نسبت دادهاند، ارتباط با ضدانقلاب و معاندین باشد و آن «برادر شر!» اینقدر مرام و معرفت نداشته که حتی اگر شعری را از مهدی موسوی گرفته، بیاید و بگوید: من شعر را از سرخود خواندهام! یا دوستانی که تصاویر این دو را در همین فیسبوک منتشر کردهاند از ورزشگاه و اینور و آنور، به اشتراک گذاشتهاند و ... با آبوتاب از آن بهعنوان اتفاقهای عظیم فمینیستی یادکردهاند، اینهایی که در لوای دوست، ناخواسته دشمنی کردهاند و خود آن دو عزیز که کمتوجهی کردهاند هرازگاهی و با سکوت بعضی وقتها، با رفتار ناصحیح شاگردان و مریدانشان و ... همهچیز دستبهدست هم داده و این دو با عنایتهای ویژهی چند روزنامه و سایت معلومالحال، سر از آن منطقهی خوش آبوهوای بالا شهر درآوردهاند.
این کمپینها و این اشتراکگذاریها و پیگیریها که درهرصورت نشان از نگرانی دوستان دارد، دردی دوا نمیکند. به نظر میرسد بهتر این است که اگر کاری از مجاری قانونی از دستمان برمیآید انجام بدهیم و این «مبارزات خبری صفر و یکی!» راه بهجایی نمیبرد.