-
شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۱۰ ب.ظ
□
به چشم نمیآید ولی انسان
هر شب در کوچههای ماشین رو
سوار موسیقی بتهوون در لباسی مشکی
سفرش را آغاز میکند!
خودش را به خواب خرسهای قطبی گرهزده.
زندگی چرتکهای و دکمهای
خیسی انگشت شست و سبابه
تجارت تلفنی
کارمند افتخاری ربا خانههای مالی و اعتباری
دزد مال الشرکه شرکت سهامی خاص خودش و رفقا
فراری
نام ماشینی است که آرزوی خریدنش را دارد
به قیمت
دفترچههای قسط
سلام
چکهای برگشتی
خدا میداند ضامنها کدام ساعت را قمر در عقرب میکنند،
خلاصه
مثل سگ کار میکند تا مثل خروس زندگی کند!
روی تخت، خستگیاش را به همسرش میمالد
فراموش میکند
زندگی، زندهبودن نیست.
فاحشههای فکری
فکری به حال مملکت کردهاند
ظاهراً ً
حمالهای باکلاس و با اخلاص بروکراسی
با کلاس ندیدههای مکتبخانهی فصل نخست سال
در ظل توجهات ویژه حفظه الله تعالی ...
ـ سیاسی نیست به خدا ـ
اینرو به ویرانی که میرود
خانهی من است
مردهشور هر چه ایسم و ایست را ببرند
که به ما میچسبانید
تا میخواهیم دو کلمه حرف حساب بزنیم.
چین دنیا را روی یک انگشت میچرخاند
انگشت ما در سوراخ دماغ هم نمیچرخد
تا چیزی تولید کرده باشیم!
ما که شیش و هفتمان درگیر هم شده
ما که مثل سگ کار میکنیم و از قضا
«در گلوهایمان کنتور هوا بستید
برای نفس کشیدن هم مالیات»
میدهیم
دادنیها را و دیدنیها هم حالمان را خوب نمیکند
کار از سال خوش و مرد یکمیلیون چهره گذشته
لکسوز، سی فاو، اکس تری
رمز سرقتهای چند صدمیلیونی
چند میلیون دزد دیگر لازم داریم تا نام کشور را عوض کنید؟
خودتان را شبیه خرسهای قطبی کردهاید و
با نود محشور شوی که فکرت کجاها نمیرود؛
شما کارتان که تمام شد
تمامقد بایستید و
پاچههای شلوارتان را پایین بیاورید و
مطمئن باشید خبری از نجاست نیست
بعد
کاپشنتان را از پشت صندلی بردارید و بروید
ما میمانیم و بدبختیها
یادمان هم میرود که میخواستیم
از خوشبختی بگوییم؛
مثل لبخند سادهی کسی که دوستش داری
مثل سلام، بعد خداحافظی
مثل هیچچیز و شبیه همهچیز
مثل همینکه مثل همیم
مثل تمام چیزهایی که دایناسور شدهاند!
وحید پیام نور ـ یکم خورداد ماه 1389، شیراز