-
پنجشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۱، ۰۸:۴۴ ق.ظ
□
شاید یکی از همین روزها
به زمین فرار کردم
هوای حوا داشتن؛ دل میخواست
که از قضا داشتم
قدر نبود
وگرنه
یکلقمه بخور ـ بمیر
بیشتر بود
توی بهشت
دلمان خوش بود،
آلودگی هوا
روزهای زوج و فرد
بوق
چراغقرمز
مانکنهای متحرک
چراغ سبز میدهند تا تحریک شوی
حرکت دوبارهی سیل حیات و
فرار از در پشتی حیاط و
حیا را قورت بده برادر
این تیتراژ تحرک است!
گریه، یا تو یا یادگاری از تو
از تو که بوی پهن و پول میدهی
پشتبام خانهات
مجسمه میشوی تا برنزه سوار بنز شوی،
خواهر، این صندلی مانتوی هزار نفر را سوراخ کرده
خیالت تخت، شرمندگی ندارد، این تختها مد روز است،
خانه را سهباره نیامدی،
دوباره آمدی!
دوباره آمدی؟
رو که چه عرض کنم
سنگ پای در را ... بپا ... زمین نخوری ...
ما زمینخوردهها را ببین!
آلودگی هوا
روزهای زوج و فرد
بوق
چراغقرمز
مانکنهای متحرک
چراغ سبز مسجد، وقت غروب،
چقدر قشنگتر
میشود
فراموش کرد
زمین راه اشتباهی بود،
باید به آسمان فرار کنم.
... شاید یکی از همین روزها
وحید پیام نور ـ 29 تیرماه 1390 ـ گرگان