وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

یازدهم دی‌ماه

روزهای تقویم، یکی پس از دیگری، می‌آیند. مناسبت‌ها، میان تقویم شبیه ترکش‌های یک بمب خوشه‌ای پخش‌شده‌اند. مناسبت‌های خوب، مناسبت‌های خوب‌تر، مناسبت‌هایی که فکر می‌کنیم بد هستند ...
از تمام این روزها و شب‌ها که بگذریم، در جغرافیای کشوری که تو، برای حفظ حریمش به سرفه افتادی، مردمانی هستند که لااقل تو دوستشان داشتی. دیگران را کاری ندارم، این دوستان مناسبت‌های مختلفی را به من تبریک می‌گویند. مثل نوروز، مثل روز تولدم، سالروز ازدواجم یا ... انکار نمی‌کنم دوستانی دارم که حتی شب یلدا را تبریک می‌گویند یا چهارشنبه‌سوری را.

گفت‌وگوی این کمین درباره باشگاه کتاب‌خوانی بافر


باشگاه کتاب‌خوانی بافر، در 25 اسفندماه 1391، مطابق با سالروز پایان سرایش شاهنامه، آغاز به فعالیت نمود. به مناسبت نخستین سالروز تأسیس باشگاه، مصاحبه‌ای با این کمین توسط دوستان جان انجام گرفت. هم‌اینک متن این گفت‌وشنود، در مجله ادبی پیاده‌رو، در دسترس هست. با تشکر از پیاده‌رو

مصاحبه با وحید پیام نور مسئول باشگاه کتاب‌خوانی بافر

نویسنده: پیاده‌رو
تاریخ ارسال: سوم خردادماه ١٣٩٣

گرامی باد سالروز پایان یافتن نگارش شاهنامه

اصولن بد ملتی است ملت ایران و صد البته انتظاری هم از ایشان نیست. ما هرجا که باشیم را ویرانه می‌کنیم. گویی هیچ بویی از فرهنگ نبرده‌ایم. انگار در ما خصایص نیکوی بشری خشکیده. انگار این بخشی از فرهنگ ایرانی است که هر چیز را به ابتذال بکشاند. افراط‌وتفریط را عشق است در این مملکت. عده‌ای برای وطن گریبان چاک می‌کنند، یک‌طور، عده‌ای دیگر گریبان چاک می‌کنند، طور دیگر و هردو یکدیگر را به خیانت، جنایت و فاشیسم متهم می‌کنند. 

شبکه اجتماعی همبوک

پیشنهاد می‌شود نام فیس‌بوک در مجامع داخلی (و بعد بین‌المللی) به شبکه‌ی اجتماعی «هم» تغییر پیدا کند. یا فیس‌بوک، دامنه‌ی جدیدی خریداری کند (HmBook) ترجیحن (.IR) و اعضاء ایرانی را به‌صورت مشخص به این سرور منتقل نماید. چراکه در این جامعه، همه یا «هـ» هنرمند) هستند و یا «ـم»: (از قبیل و نه محدود به: مرتب و قشنگ، مخالف نظام، متفاوت، مهندس و دکتر و ...، میلیاردر (میلیونری که دیگه عین فقر ِ)، محصلین تحصیلات عالیه (حداقل دانشجوی فوق‌لیسانس)، مشاور (روانشناسی و مشتقات، هنری و ...)، معصوم و پاک (!)، موزیسین، ماله کشان (بر دو قسم ماله کشان نسوان و ماله کشان ادبی. البته موارد خبره که در دو حوزه فعال باشند نیز گزارش شده)، مدافعین حقوق بشر، محافظین طببعت، محیط‌بانان افتخاری، مرد میدان‌های سیاست و دیانت، ...

اندر احوالات پلاستیک خانوار و ...

می‌خواستم متن بلند بالایی بنویسم، به علت محدودیت وقتی‌که دارم، اصل ماجرا را سریع و صریح می‌گویم. بنده به روحانی رأی دادم به نیابت از وحیده که علاقه‌مند بود رای بدهد ولی شناسنامه‌اش را همراه نداشت. بعد از سال‌ها عدم شرکت در انتخابات. اقدامات این دولت را به عقل و خرد نزدیک‌تر می‌بینم تا بعضن آقایان را. بهرجهت بود بود تا رسیدیم به این سبد که بهتر بود عنوان پلاستیک دسته دار برایش مشخص می‌کردند.
مسئله این است که این برنامه، بنده را به‌شخصه مشمئز نمود. نمی‌دانم دولت روی کدام منطق و اساس، چنین موج نارضایتی‌ای را ایجاد می‌کند؟ در کشوری که مردم به هم روا ندارند و حتی در پرداخته‌ای کمونیسمی دولت قبل هم عده‌ای می‌گفتند چرا باید مساوی یارانه بدهند و کسی نمی‌گفت که اصلاً نباید چنین چیزی میان جیب مردم بگذارند و آن‌چنان چیزی برداشت کنند! بهر سبب این برنامه‌ی کمک خانوار برنامه‌ی به‌شدت زشت و ناپخته‌ای بود که چند تأمل دارد!

آغاز تغییرات را جشن می‌گیرم!

امروز، روز خانه‌تکانی شغلی‌ام هست. با خود به این نتیجه رسیدم که باید قید برخی از کارهایی که جز مشغله ی فکری و زمانی، حاصل دیگری در پی ندارد را بزنم. هرچه می‌خواهد بشود، بشود. قیمتش هم اصلن مهم نیست. نخست از آموزشگاه آزاد سینمایی و موسسه آموزش آزاد آیینه رشد دل بریدم و تنها خدا می‌داند برایم چقدر خداحافظی با این حوزه‌ها سخت بود. شاید روزی دوباره، حرکتی ازاین‌دست را تکرار کردم اما به حتم در نه در استان گلستانی که سوز خزان مدرک‌گرایی و خریدوفروش مدرک، کمر دلسوزان آموزش را نشانه می‌رود! نه در اینجا که مدعیان زیادند و دوستان ناپیمان و فراموش‌کار! بگذریم،

هرروز، روز شعر و ادب است!

از اینکه علاقه‌ی چندانی به مرحوم شهریار ندارم، از خود دلخور نیستم. ابایی هم ندارم که بگویم مخالفم که «روز شعر و ادب فارسی»، در پرانتز «روز بزرگداشت استاد شهریار» را به همراه دارد. هر کس دلایلی برای کار خود دارد چه آنان که در تقویم این روز را نام‌گذاری کردند چه بنده‌ی حقیر. شاید از فردا پیام‌های تبریک زیادی روی شبکه‌های اجتماعی ردوبدل شود؛ اما به حتم فردا را در سوگ ادبی که به بهانه‌ی ادبیات در این مملکت، خاکسترش به باد سپرده‌شده، در غم خواهم گذراند.

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر