وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

گرامی باد سالروز پایان یافتن نگارش شاهنامه

اصولن بد ملتی است ملت ایران و صد البته انتظاری هم از ایشان نیست. ما هرجا که باشیم را ویرانه می‌کنیم. گویی هیچ بویی از فرهنگ نبرده‌ایم. انگار در ما خصایص نیکوی بشری خشکیده. انگار این بخشی از فرهنگ ایرانی است که هر چیز را به ابتذال بکشاند. افراط‌وتفریط را عشق است در این مملکت. عده‌ای برای وطن گریبان چاک می‌کنند، یک‌طور، عده‌ای دیگر گریبان چاک می‌کنند، طور دیگر و هردو یکدیگر را به خیانت، جنایت و فاشیسم متهم می‌کنند. من واقعن نمی‌دانم این ایران چه افتخار قابل‌عرضی به حال یا درگذشته داشته که حالا دماغ‌هایمان را به آسمان نشانه می‌گیریم و حتی برای خدا هم تعیین تکلیف می‌کنیم. غرض اما به جهت پرهیز از روده‌درازی، چندی پیش روز ولنتاین آن‌وری‌ها بود و چند روز بعدتر، روز عشق این‌وری‌ها (بیست روز پیش) جالب اینجا بود که در هیچ‌کدام این دو روز نشانی از عشق یافت نمی‌شد. چراکه پای ما ایرانی به هردو بازشده. در هر دو مورد روز عشق، بدل به‌روز هی و شی (He'o'Shi (دوست دختر ـ دوست‌پسر) شده بود. تنزل عشق به هرزگی که به ده نفر کادو بدهند یا از ده نفر کادو بگیرند، چه فرق می‌کند، باری بهر سبب گلایه اینجاست که حتی دوستان اهل هنر و ادب، چنین روزی را شادباش‌ها گفته و گرامی‌تر داشتند. امروز نفس‌های آخرش را می‌کشد و چند ساعت دیگر، تمام می‌شود. سکوت حاکم بر اهالی فرهنگ و ادب، گلایه ایجاد نمود که چرا حتی یک‌تن هم به گرامی داشت چنین روزی، قلم نمی‌گرداند. چه‌اش از روز زن آن‌وری‌ها کمتر است امروز که سالروز به اتمام رسیدن حاصل سی سال تلاش فردوسی است؟ سی سال تلاش یکی از ما چرا این‌قدر بی‌اهمیت است؟
امروز کاغذهای دور ریزام را پیش از معدوم‌سازی بررسی می‌کردم که به اشتباه، یادداشتی دور ریخته نشود. این جمله را دیدم گوشه‌ی یکی از کاغذها نوشته‌ام: فاحشه، شهر، خیابان، کوچه، مکان و تختی که آباد کرده را چون معبدی مقدس می‌شمارد! کجا می‌رویم؟ همین است که می‌گویم ما بد ملتی هستیم. چرا این‌قدر پوپولیسم هستیم در رفتار ژورنالیستی‌مان؟ آیا؟ هان؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر