-
جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۸۸، ۰۷:۱۶ ق.ظ
برازنده نیست
براندازی ایالت ِ ابروهایت
باور نمیکنی، بودا گوشهی ابروهایت نشسته؟
اعتراف کن!
سیاسی نیست؟ چشمهایی که کودتا میکنند
یا دستهایی که با نخهای نامرئی از سقف آویزاناند؟
بااینهمه مدرک!
دهانت با بوی معبد شائولین،
موهایت هم کم از دیوار ِ چین ندارد
شرق تویی که از پهلویم طلوع میکنی!
داستان ِ آفرینش ِ تو از دندهی چپ بود
حوا
دولتها،
یکی پس از دیگری ...
دولت ِ عشق آمد و من ... کابینهام را تشکیل میدهم.
نخست، وزیر ِ فرهنگ، وزیر ِ ارتباطات،
و زیر ِ اینهمه مقام، زنی است و چشمهایش، طعم ِ شمال،
ظرف میشورد ولی سپید نمیشود بختش ...
آقایان،
اینهمه از چشم و ابرو نوشتن ندارد
شما که کودتا پشت ِ کودتا
شرعی یا مخفی، چه فرق میکند؟ من هم یکی مثل ِ شما
شعر مینویسم از چشم و ابروی زنم، داد هم میزنم و فکر میکنم کلیدهای این صفحه از انگشتانم بوی عشق میدهد، شما را کنار ِ خودم بالا میآورم، بفرمائید، خانهی خودتان است و از این تعارف ِ مردانه که قدم رنجه فر ـــش ُ بپا برادر، برازندهیتان نیست، کلبهی درویشییمان ...،
مردهشور همهی مان را نبردند هم نبردند، چیزی کم نمیشود
ـ «زنها تولهسگهایمان را تر و خشک میکنند»
: ـ روزی تر و خشک میشدیم یادت هست؟ ـ
ـ «زنها ماشین لباسشویی هم هستند»
: «و هزار و یک خاصیت دیگر دارند
شلوارت دارد میافتد،
دو تا نشده ناراحتی؟
اتوی دوباره میکشد
مثل آدمآهنی کار میکند و از روز روشنتر است، زنهای شرقی طلوع میکنند از بسترهایمان و غروب میکنند بر سر پیمانشان،
سیاسی نیست!
این مسئله بهشدت مقدستر از معبد ِ شائولین / بودا / نه زنهایمان بیشتر از این حرفها از سقف ترانه میسازند ...»
وحید پیام نور ـ 21 اسفند 1384