-
شنبه, ۳ آذر ۱۳۸۶، ۰۴:۵۸ ب.ظ
تمام این سطرها
تلاشی است عبث
برای من که ماه را راهراه تماشا میکنم.
هلال که هیچ حرام و حلال سرش نمیشود
دل صاحبمردهی ما
پُـر تر از این زیرسیگاری است
من هم که بهاندازهی یک باکس سنگینم
و با این سیمها، به هیچ تعمیرگاهی نمیرسم
شبیه اتومبیلی که یاتاقان
میزند!
زدن عموماً کار اولشخص مفرد نیست
و بماند دومشخصی که این ماجرا را میداند
اوست
که هر شب از پشت میلهها برایم لبخند دم میکند
در استکانهای کمر باریک
شهوت مرد شبیه پوزخند
ریزد را ساختار به می جمله این هم
تا باور کنی چقدر راحت ماه از خشتک آسمان چکه میکند
مثل سقف ترک خورهی این چهاردیواریِ
به نسبه اختیار دارید
تماشا کنید
مردی را که در انگشتان کودکان خانه
دارد
بالا میرود
از دیوار همسایه
و فکر میکند چرا به محلهای نرود که در هر خانهاش
دختری در حیاط موهایش را میبافد؟
تلاشی عبث تا
ماه دمکرده
با لیوانی آبخنک
تمام این سطرها را ... چقدر خوابم میآید
ماه در اندام گورهخری گم شد که فکر میکرد چقدر شبیه فیلسوفها سیگار میکشد