وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

اسب‌هایی که در موهای تو می‌دوند


اسب‌هایی که در موهای تو می‌دوند،
تشنه‌اند!
برای گودال شانه‌ات
چشم‌هایم را آورده‌ام
برای لب‌هایت
گرازم
خط‌ونشان می‌کشد.
طبیعت جنگجوی من، تو را
به‌تنهایی
لشکری بی‌شمار می‌بیند
سرانگشت‌های مخملی‌ات روی سینه‌ام
رژه که می‌روند،
نوار قلبم را با رشته‌کوه‌های هیمالیا
اشتباه می‌گیرند
تمام پزشکان این سرزمین
تو را برایم نسخه پیچیده‌اند
تنها یا من اسمه دواء
یا من اسمت را می‌نویسم
پشت پلکم تا
همه نامت را از برشوند.
ماهی‌های موهایت را دوست دارم
گوش‌ماهی‌هایت را دوست
صدای قلبت
امن‌ترین میخانه
گرازم برای لب‌هایت
خط‌ونشان می‌کشد
صدای قلبم
صدای قلبت
چهارنعل می‌دوند
و ذکره شفاء
و اسب‌های موهایت ...

وحید پیام نور ـ 9 اسفندماه 1391

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر