-
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۱۴ ق.ظ
□
از انگشتهای کشیده میترسم
از ظریف جثهها هراس دارم
کمر ِ باریک و بینی کوچک
میان ِ خونم آدرنالین میپاشد
بااینهمه وحشت
رمز اشتیاقم به تو معلوم نیست.
مجهول نیست
حرفی، اشارهای
معلوم توئی
که معمولن که نه
همیشه
توی سینهات
جایی برای ترسهای من داری
کشیدگی انگشتهایت
لابهلای موهایم
قشنگترین لالایی است
و ظرافت زنانه ی اندام ات
کاش ندامتگاه من باشد
تا از باریکهی کمرت
به نور، عبور
حضور، شعور ... کرورکرور قافیه
دارم برای از تو سرودن
اگر دستهایت بگذارند
بیدار که شدم دوباره گوشهای از تو را جار میزنم.
وحید پیام نور ـ 10 خرداد 1390 ـ گرگان