-
چهارشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۰، ۰۳:۳۲ ق.ظ
نور زیاد را نشانه صبح نگیر، در این وقت شب داریم به دیوار میخوریم.
دلیل اینهمه آزار چیست؟ اینکه نگهبان پاس دوم کتابخانهات باشی و سرت را میان سطرها به چپ و راست تکان دهی تا کشفی کنی و بعد حاصل اینهمه خودآزاری را ... این چه مرضی است که خواب را به خود حرام کنی تا مثلاً بنویسی که شاید یکی روزی خواند و بعد دستی هم تکان داد که آنقدرها هم عجیب نبود، غریب نبود، بعید نبود؛ یا که اینو باش که ما سالها پیش این شاخ را شکسته بودیم و اصلن همینها را برای چه مینویسم؟ این چه رنجی است که به جان میخریم به هیچ؟ برای که مینویسیم؟ اصلن برای چه مینویسیم؟ مینویسیم که مثلن بگوییم: هستیم؟ به فرض که هستیم؛ که چه؟ انتشار اینترنتی، مجاز اندر مجاز، این روزها دیتا علیه پاپیروس انقلاب کرده است و ما همهی زجرهایمان را با دو فرمان ابتدایی به یغما رفته مییابیم. کپی ـ پیست! از این هم سادهتر! بعضی وقتها هم دچار شک میشوی که من دزدیدم یا من دزدیده شدم؟ حق التالیف بخورد توی سرشان، باید برای هر یکصد صفحه پانصد هزار تومان هم بدهی! میخواهم صدسال سیاه هم کسی نخواند و بهجای نشر این چرندیات، چهارکتاب پدرمادردار بخرم و باز خودآزاری کنم. شب تا سلام دوباره خورشید کنار چراغ مطالعه لم بدهم و یا کلیدهای این کیبورد را فشار که مثلن حرفی زده باشیم که غمباد نگیریم. بعد هم دوباره به سرقت برویم!
دلیل اینهمه آزار چیست؟