-
چهارشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۲، ۱۰:۰۳ ب.ظ
□
بدون استخاره و تردید
دوستت دارم
بدون اما و اگر
و ...
ایکاش
هرروز صبح چشمهایت بیدارم میکرد
برای نماز و نان نمزده توی سبد
سفرهای ساده باشد و
دستهای تو چای بریزد
آنقدر ماتات باشم که از یاد ببرم لقمه را باید جوید
آنقدر خیرهات باشم که از یاد ببرم چقدر دیرم شده
آنقدر توی فکر تو باشم که چای سرد را دم ِ در هورت بکشم
اسب که ندارم
با مترو به جنگ بروم
میان بوی عرق و صدای دستفروشان
تلفنت را جواب بدهم: من هم دلم برای تو تنگ میشود
دلم برای تو تنگ بشود
دلم برای تو تنگ اگر نشده بود
برایت نمینوشتم
این نامه را
نامههای رسیده
نامههای نرسیده
نامههایی که روزهای بعد
روزهایی که میان نامهها تکرار میشود
پشت همین میز
همچنان دلم برایت تنگ میشود.
هشت ساعت بی تو
و هشت بار توی دلم گفتم: دوستت
دارم
برمیگردم
بهسوی تو
زیر بمباران بیلبوردها
سمفونی بوق
و رقص نور چراغقرمز
در طرح روزها
زوج و فرد ندارد
درست که خیره میشوم
میبینم
دوستت دارم (این سطر را بدهکارت بودم)
خیره اگر نبودم
امروز توبیخ نمیشدم
نامهی بلندی برایت مینوشتم
تا اینجا
درست تا لبهی این پالتو
که تو اتو کشیدی
و انگار
همین حالا
از مغازه بیرون آمده
تا روی تن من
برایت شاخه گلی بخرد
پلیس مخفی ی عشق باشد
وقتی در را باز میکنی
دستگیرت کند و باز
خلوتمان را عشق کنیم
□□□
ــ حریم خصوصی سرک کشیدن ندارد
خودم هم که به تو مشغولم
مخاطبین محترم میتوانند شعر دیگری انتخاب کنند! ـ
تهران ـ 28 فروردین _ لحظهی ارسال