-
دوشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۷:۰۹ ق.ظ
هشتم مهر را روز بزرگداشت مولانا نام نهادهاند. نامگذاری یک روز برای مردی که در هرروزی زندهتر است، با محدودیتهای تقویم توجیهپذیر مینمایاند ولی آنچه توجیه ناشدنی است، فراموشی اهالی قلم است از این جناب. دورانی که اختراعات ملت ما به نام بادیهنشینان جنوبی و همسایگان غربی سند میخوردند به سر آمده. این روزها، شخصیتهای ما را نیز گروگان میگیرند و کسی نیست صدایی بلند کند، اعتراضی بنماید و خشمی به تصویر کشد. مولانا تنها متعلق به اهالی شعر و عرفان نیست. مولانا، تجسد مهر است در اندیشهای که بنیان آن را مهر نهاده است. شاید ازاینسبب باشد که مهرماه مفتخر به نام این جناب آمده است. به نظر میرسد اهالی تصویرگری و پیکره تراشان که میتوانستند از سرچشمهی مولوی بهرهها بجویند در این مهم ناموفق بودهاند. مینماید که اهالی هنرهای نمایشی، این جنون اشتیاق را و این شوق بر جنون را ندیدهاند. عرصهی تئاتر اگر مزین به شور معنوی مولوی میشد، شاید دیدنیتر بود. مولوی همان پیلی است که در مثنوی بدان اشارت فرموده. هموست که در برابر پیشگاه بزرگان، سر تواضع به خاک میساید و از دیگر سوی، خود را چنان میشناسد که باید. مولوی از شناخت مرشد به شناخت مراد میرسد و آنگاهکه به خود برمیگردد، نیست را مییابد و چه عظمتی است نهفته در نیستیاش. برخی به شعبده تصویر خویش بر فکر و روح دیگران حک میکنند و مولوی به شعبدهی نبود خویش آن مینماید که نبودنش هرروز حس شود. بهپاس بزرگیاش، بهپاس وقاری که بازیچه کودکان کویاش گردید، بهپاس آنکه از منبر فرود آمد، خدایش نردبان جهان به دستش تا بالا برود و برای ما زنجیریان خاک، داستان عاشقی درگذر طلافروشی به تصویر کشد. یادش مانا و روحش غریق رحمت واسعهی حق.