وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

فاتحه‌ای بر مزار ادبیات

مرده‌شور ادبیات این کشور را ببرند! همه نویسنده و شاعرند از روی دست ِ هم. به کشف هیچ‌کس احترام گذاشته نمی‌شود. کافی است چیزی کشف کنی از فردا همه کشاف می‌شوند. کافی است حرفی بزنی، همه حرف زننده می‌شوند. سکوت هم که می‌کنی همه‌ سال‌ها قبل از تو ساکت شده‌اند! مرده‌شور ادبیات مملکت را ببرند. مرده‌شور دزدهای ادبی را ببرند، مرده‌شور کتاب‌خرهای کتاب نخوان را ببرند شاید نیمی از کتاب‌های نایاب دست عده‌ای هنوز گشوده نشده باشد. مرده‌شور ادبیات مملکت را ببرند که رنگ و بوی همه‌چیز دارد الا ادبیات! سیاسی / جنسی / جنایی ... مرده‌شورش را ببرند، ادبیات مملکت را می‌گویم که بچه یتیم است. برود پیش همان پدر مادر نداشته‌اش. مرده‌شور تو دوست دزد عزیز را ببرند، لااقل واژه‌ای را عوض می‌کردی ... زنده‌باد پاپیروس! مرگ بر دیتا!

حالا کمی دلم خنک شد. باشد برای بعد.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر