وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

این روزهای من (2)

آن‌قدر مشغله‌های این روزها زیاد شده که وقتی برای مطالعه‌ی متون دلخواهم ندارم. تنها آثاری که به انتشارات واردشده را می‌خوانم. فرصتی نیست روی رمان‌های نیمه رهاشده‌ام کار کنم. هنوز رمان قرارمان این نبود، دارد با خودش قرار می‌گذارد که تمام می‌شود یا نه. بااینکه در کارگاه‌هایم همیشه هنرجویان را منع می‌نمایم که هم‌زمان روی دو اثر کار کنند، متأسفانه خودم درگیر این دستور شدم و شاید بهتر باشد اعتراف کنم از همان زمان دیگر هیچ‌کدام به سمت‌وسوی سامان یافتن نرفتند که نرفتند.

معرفی باشگاه کتاب‌خوانی بافر



باشگاه کتاب‌خوانی بافر، تلاشی است گروهی، به‌منظور معرفی تازه‌های نشر در حوزه ادبیات (شعر، داستان، ادبیات نمایشی، نقد و مباحث تئوری و زبان‌شناسی) و ارائه فرصت برای مطالعه شدن و مطالعه کردن. درواقع، این گروه، حمایت مخاطبینی است که خود مؤلف هستند از مؤلفینی که خود مخاطب هستند. تمام کسانی که در آتش «چاپ و نشر کتاب در ایران»، تنی سرخ‌کرده‌اند می‌دانند که ورای مسائل مربوط به نشر اعم از هزینه‌های مادی و معنوی برای مؤلف، پس از چاپ، نویسنده با مشکل توزیع کتاب روبرو می‌شود. این مشکل بخصوص میان نویسندگان جوان، بیشتر به چشم می‌آید. از سوی دیگر، معمولاً روند رسیدن کتاب‌ها به شهرستان‌ها آن‌قدر کند است که مخاطب شهرستانی عادت کرده تازه‌های نشر را بیش از یکسال پس از چاپ در کتاب‌فروشی‌های شهر خود پیدا کند.

فاتحه‌ای بر مزار ادبیات

مرده‌شور ادبیات این کشور را ببرند! همه نویسنده و شاعرند از روی دست ِ هم. به کشف هیچ‌کس احترام گذاشته نمی‌شود. کافی است چیزی کشف کنی از فردا همه کشاف می‌شوند. کافی است حرفی بزنی، همه حرف زننده می‌شوند. سکوت هم که می‌کنی همه‌ سال‌ها قبل از تو ساکت شده‌اند! مرده‌شور ادبیات مملکت را ببرند. مرده‌شور دزدهای ادبی را ببرند، مرده‌شور کتاب‌خرهای کتاب نخوان را ببرند شاید نیمی از کتاب‌های نایاب دست عده‌ای هنوز گشوده نشده باشد. مرده‌شور ادبیات مملکت را ببرند که رنگ و بوی همه‌چیز دارد الا ادبیات! سیاسی / جنسی / جنایی ... مرده‌شورش را ببرند، ادبیات مملکت را می‌گویم که بچه یتیم است. برود پیش همان پدر مادر نداشته‌اش. مرده‌شور تو دوست دزد عزیز را ببرند، لااقل واژه‌ای را عوض می‌کردی ... زنده‌باد پاپیروس! مرگ بر دیتا!

حالا کمی دلم خنک شد. باشد برای بعد.

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر