-
جمعه, ۴ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۲ ق.ظ
خب انگار شکر خدا تب چالش کتاب، فروکش نمود و حالا میتوان دربارهاش حرف زد چراکه اگر همان زمان حرفی به میان میآمد، ممکن بود عدهای گمان آن برند که نگارندهی این سطور را با معرفی کتاب، دشمنی است و از سویی بهشخصه دوست داشتم تا کتب موردعلاقهی دوستانم را بشناسم. باری بهر جهت.
نخست عارض بشوم با هر طرحی که مربوط به معرفی کتاب باشد، سخت موافقم اما همیشه در گزینش کلمات وسواس داشتهام. وقتی میگوییم چالش فضایی رقابتی در ذهن نقش میبندد که لااقل دو سو دارد. چالشهای پیشین همچنین بوده. یا این کار را انجام میدهی یا فلان جریمه را میپردازی، فلان کمک نوعدوستانه را انجام میدهی و ... که این برنامهی معرفی کتاب که با عنوان «چالش ده کتاب تأثیرگذار» جا افتاد از آن غافل مانده بود.
نکتهی دیگری که در این رابطه برایم پیش آمد، این بود که گویا دوستانی لذت مطالعه را با تأثیر مترادف انگاشته بودند و کتبی که برایشان جذاب بوده رو ردیف کرده بودند. چراکه به نظر نمیرسید از برخی از آن کتابها تأثیری برداشته باشند یا از اساس بتوان از آن کتابها تأثیری برد. بههرحال مراد اینکه سلیقه بهکارآمده بود و نه سواد.
آشکار گردید افرادی در جامعه هنری داریم که بعضاً دچار چندگانگی شخصیتی شدهاند و نمیدانند در چه حال و هوایی هستند. مثلن عزیزی، از سویی بهشدت تحت تأثیر آثار مارکس قرار داشت حال اینکه با شناختی که از این خورده بورژوای عزیز دارم نیک میدانم ایشان از جهت سرمایهدار شدن، عطشی دارند بس سیراب نشدنی. چه نیاز است قیافهی چپ بگیریم حال که کلن چپ چرند اگر نباشند، پرند است. حرفهایی است و اندیشههایی مختص جوامع صنعتی (به ادعای مارکس) که نهتنها در هیچ جامعهی صنعتیای بروز نیافت، بلکه در کشورهای دهقانی بیشتر پا گرفت و به نظام سیاسی انجامید. ایران هم کشوری دلالی است بر خرابههای دهقانی. خبری از صنعت نیست که از کارگر باشد که کارگر بتواند یا بخواهد کمون بازی کند.
مطلبی آزاردهنده اما. دوستان بسیاری کتابهای خوب بسیاری مطالعه نموده بودند و ردیف کرده بودند. از برخورد فان با موضوع تا آرایش به هیات عرفان. بعید میدانم کتابی بیشتر از «فارسی اول ابتدایی» بهصورت رسمی بر کسی در این عصر تأثیر گذاشته باشد که متأسفانه در لیست هیچ بزرگواری نبود. از جانب دیگر واقعن برایم سؤال پیش آمد آیا دوستان کتب مقدس را مطالعه نفرمودهاند؟ در لیست کسی ندیدم از قرآن حرفی به میان آمده باشد. یا نهجالبلاغه یا مناجات خمسه عشر. حتی افرادی که دعوی تغییر آیین دارند هم از انجیل حرفی به میان نیاورده بودند. این جای تأمل دارد.
بههرحال میتوان لیست بلند بالایی تهیه کرد از کتابهایی که خواندنشان بارها و بارها، خالی از لطف نیست. در کشوری که سرانه مطالعه کمی بیشتر از هیچ است، خیلی خوب است حتی اگر کسی کتاب نمیخواند، بیاید و بگوید: میخوانم. شاید جوی ایجاد شود و مطالعه بالا برود. مثل دوران طلایی مطالعه در ایران (سالهای 53 تا 62) آن زمان که بازار تولید و ترجمه انواع کتاب و بولتن گرم بود و هر شهر، هر جریان، هر نویسنده، هر مترجم میخواست سهمی در روشنگری داشته باشد. حتی تبلیغ حزب و جناح سیاسی خودش را بکند. بولتن دربیاورد و خبرنامه و ... مردم تنها در آن دوره با مطالعه آشتی داشتند. چرا؟ چون جو غالب جامعه چنین بود. اگر مطالعه نمیکردی، چیزی از دیگران کمتر داشتی. حالا ملاک و معیار عوضشده. میتوانی بروی کافه و یک اسپرسو بنوشی و کیک کوچکی کنارش لقمه بگیری به بهای دو یا حتی سه جلد کتاب و از مطالعه بگویی بیآنکه وقتی برای مطالعه گذاشته باشی. عوام هم که جای خوددارند. بههرحال انتظار این است جامعه هنری، ارزشی از برای قشر خودش لااقل قائل باشد. به قول عباس معروفی، راننده کامیونها برای هم چراغ میدهند و بوق میزنند. حالا در جامعه هنری اگر کتابی در تیراژ 1000 (اگر ناشر راست گفته باشد) به چاپ دوم برسد، هیاهو راه میافتد که فلان است و بهمان! در این فیسبوک هر صفحهای را که آدم میبیند، سجدهی شکر میرود که این هم اهل هنر است و ادب؛ یعنی این جمعیت چند دههزارنفری که دعوی هنر و ادب دارند حتی همگی اهل خرید کتاب نیستند و الا 1000 نسخه، عددی است بس خندهآور.
زیاده جسارت است.
ارجاع برون متنی: نقل از نوار زمان