-
چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۱۵ ب.ظ
بعضی از اوقات مثل همین حالا، احساس میکنم انگشتی برای به دهان گرفتن، برایم نمانده است. گور بابای سیاست و هرچه سیاسیکاری است، صداقت را عشق است که عجالتن چند وقتی است رفته است دیدوبازدید اقوامش و هنوز برنگشته است و بهراستیکه چقدر جای ایشان و قوموخویش گرامیشان خالی است. بخصوص عالیجناب فتوت و سرکار خانم وفا. در همین مقام شایسته است یادی شود از مرحوم مغفور، جنتمکان، خلدآشیان، جناب آقای مهندس انسانیت و همسر محترمشان سرکار علیه، نوعدوستی! چه شرافتی با ایشان بود؛ یاد و نامشان به پهنهی آسمان بلند باد.
و اما بعد...
امروز نیز چهرهی روزنامهها، خطخطی است؛ به اخبار جانسوز از گوشه و کنار دنیا از کشتار آدمی و دوستانی چند؛ تصویری هفته ویرانگر در شبکههای اجتماعیشان منتشر کردهاند از یکچیز که سری بریده در دست گرفته است از زنی با موهای بافته. شاید منتظر رستم. البته نه رستم دستان، رستم خودمان را میگویم که برنامههای بعضیها را به هم میریزد و خواب عدهای را آشفته، بهر سبب مراد اینکه چند نکته در خصوص شهر کوبانی که اعتراف میکنم پیشازاین نه نامش را شنیده بودم و نه میدانستم چنین شهری در کرهی زمین وجود دارد / داشته ... خواهد داشت؟
نخست میزان بالای تبلیغات و بسیج تودههای فکری در حمایت از این شهر که این سؤال را برایم پیش آورد بسیاری از این دوستان تاکنون کجا بودند؟ مگر سربریده فرق میکند متعلق به چه کسی است؟ اینکه یک عده چیززززز که فرزندخواندهی امپریالیسم هستند و از سینهی اعراب خلیجفارس شیر نوشیدهاند و سری هم از دامن ترکیه درآوردهاند و خلاصه وقتی ردشان را دنبال میکنی، به کجاها که نمیرسی، پیشتر سر سربازان سوریه را میبریدند، عدهای تشویق میکردند و میگفتند: حقشان است! این تعارضی است برادران و خواهران در برخورد با مفاهیم انسانی و نوعدوستانه. رویکردی مغرضانه است که رنگ و بوی پوشک سیاست میدهد. نشخوار گفتار مراجع فکری امپریالیستی است. سر بریده تاریخ به همزن است. تاریخساز هم هست. این دوستان دربارهی سربریدهی امام حسین (ع)، پیکر بیسر ابراهیم همت، سرباز مرزدار ایرانی در سیستان و بلوچستان و صدها هزار بیسر دیگر چه میزان ناله و فغان دارند؟ چرا حالا که دندان سگ به پاچهی منفعت ترکیه نزدیک شده، اینقدر موضوع رسانهای شده است؟ آنوقت آن تادندانمسلحهای امریکا و ناتو، رزمایش میگذارند و زمینهای خالی را بمباران میکنند، حق هم دارند، آدم که دلش نمیآید مال خودش را به آتش بکشد. حالا یک بهانهای جور شده و میتوان دوباره درخواست پادگان نظامی داشت؛ دنیا هم که خرتر از آن مادر تاریخ نزائیده، اصلن نمیفهمد چه شد و چه نشد! از آنطرف یک چیزززز که خودش را ابوخالد عبدلله نام نهاده، میگوید: کردها یک قوم مجوس و ایرانی هستند و من نمیدانم در سرزمین اعراب چهکار میکنند؟! انگار این سرزمین کابین مادرشان بوده و حالا برایش به ارث آمده. بهر سبب مقصود این است: شرم بر چیززززها در هر دوره و زمان و مکان. میخواهد شمر باشد یا صدام یا کومله کردی که سر نیروهای ایرانی را در دوران نبردی که با عراق داشتیم میبرید یا همین چیزززززها که حالا سر کردها را میبرند. نفرین و ننگ باد ایشان را و موافقینشان را و یاریرسانهایشان را و شرم ابدی بر سکوت کنندگان بر این عمل غیرانسانی. کاش رویکرد دوستان در برخورد با موضوع از سر انسانیت باشد و همیشگی باشد و نه جو زدگی و جو گرفتگی که این بیماری آدمی را بس خطرناک است که در مثل آمده: سگ بگیرد ولی جو نگیرد!
نکتهی دیگر، متغیری است از احوال و گفتار و دوستانی که مشخص نیست از کدام موضع فکری سخن میگویند. چند روز پیش، مادر ریحانه جباری که از 19 سالگی به جرم قتل در حبس است و دادگاه رأی به گناهکار شناخته شدنش داده، فرمودهاند که به ایشان گفتهاند قرار است فردای آن روز (که آلان سه چهار روزی بیشتر گذشته) دخترش را اعدام کنند. تصاویر پروفایلهای فیسبوک برخی تغییر پیدا کرد و باز همهمهای راه افتاد که جلوی اعدام فلانی را بگیرید، اعدام عملی است غیرانسانی، من هم ریحانه جباریام، مرا اعدام کنید و ... یعنی دوستان فتامل! کمی بیندیشید چه میگویید. بنده از اینکه آدمی در رنج و محنت باشد، آزردهخاطر میشوم و بهقدر وسع، تلاش میکنم رنجی بر دیگران نیفزایم اگر نمیتوانم رنجشی از ایشان بردارم. خدا میداند اصل این ماجرا چه بوده اما چیزی که مشخص است این است که وقتی زندگی یا مرگ یک انسان (بهر دلیلی) در دست یک خانواده است، بهتر است رضایت آن خانواده جلب شود، نه اینکه تیتر بزنید: ببخشید والا شما را قاتل میدانیم! تیتر بزنید: شما آدمکش هستید. موضوع را به گوشهای پرتاب کردهاند که آدم وقتی خودش را جای آن خانوادهی مصیبتدیده میگذارد، نمیداند چهکار کند؟ ببخشد که از فردا، رسانههای جهتدار مدعی شوند: این حاصل کار ما بوده که اینها را مجبور به عقبنشینی کردیم یا عدهای بگویند: ترسانیدمشان، یا عدهای دیگر بگویند: لابد پدرشان ریگی به کفش داشته و اینها خودشان هم قبول کردهاند و بیخیال شدند و ... آقا دهان مردم را که نمیشود گل گرفت، میشود؟ بهتر است بهعوض هایوهوی، با وکلای آن خانم تماس میگرفتید و راهکار یادشان میدادید که پرونده را به سمتوسوی لج و لجبازی نکشانند. آنقدر موضوع رسانهای شد که حالا میشود گفت اگر ریحانه جباری اعدام شود، این رسانهها بودند که صندلی را از زیر پای ریحانه جباری کشاندند؛ و رسانه چه جنایتکاری است. موضوع هرچه بوده، یک انسان با چاقو و از پشت کشتهشده.
چرا برخی تا سنگی روی زمین جابجا میشود، مشتشان در یقهی دین و خدا و پیغمبر میافتد و میخواهند گریبان آن را بدرند؟ اگر داناییمان نسبت به مذهب، محصور به چهارکتاب مخالف و دو شبکهی محارب است بهتر است بهقاعدهی عقل هم شده، اول بیندیشیم و بعد حرفی بزنیم. مذهب میگوید کسی نباید کسی را بکشد. کدامتان با این بخش آن مخالفید؟ چرا بهعوض اینهمه تلاش برای مسائل بعد، نمیکوشید این بخش نهادینه شود؟ برود به خورد جان و فکر عدهای که فکر میکنند باید به دیگران ضربه بزنند و تنها با این روش دلشان خنک میشود؟ چرا در این حوزه که جان آدمی کرامت دارد کار نمیکنید و تنها از این اعدام تا آن اعدام یادتان میافتد قرار است آدمی کشته شود. وقتیکه قتل نخست رخ میداد کجا تشریف داشتید؟ حال همین مذهب میگوید، قصاص یعنی 1 برابر 1. شما که دم از برابری و عدالت میزنید چرا با این تساوی مخالفید؟ این در حالی است که همین مذهب توصیه میکند، مؤکدا هم میگوید تلاش کنید که ببخشید تا با خدا معامله کرده باشید. کجای این امر نشان از توحش دارد؟ آنهماینکه قصاص، بهعوضگیری است. چیزی در برابر چیزی. حق شخصی اولیای دم است و نه دیگران و مرگ یا زندگی قاتل، بسته به تصمیم اولیای دم دارد. این مسئله ربطی به هیچکس دیگر ندارد. نمیتوان دیگران را مجبور به گذشت و بخشش کرد. خدا برای کسی نخواهد اما اگر خدایناکرده، موضوع مربوط به خودمان باشد چه میکنیم؟
مورد دیگر در جامعهی کنونی، متهمی که به قتل محکومشده، میرود زندان و تا پایان عمر آنجا میماند. به نظرتان زندان، خانهی گلوبلبل است؟ اصلن فرض بگیرید همین خانم توسط اولیای دم بخشیده شود، بعد از اینهمه سال در زندان بودن، بااینهمه تکرار نام و تصویرش در گوشه و کنار دنیای ارتباطات، چه زندگی ی مشقت باری را خواهد داشت؟ نمیگویم اعدامش کنید تا راحت شود یا اصلن نمیخواهم بهجای کسی تصمیم بگیرم برای زندگی یا مرگ که این صلاحیت را در خود نمیبینم، میخواهم عرض کنم بزهکاری در هر دوسر باخت است. تفی است که سربالا انداخته میشود! بیاییم برای نابودی آن تلاش کنیم. بیاییم و درسهای عبرت را تکرار کنیم. بیاییم و در حد توان در تربیت نسلهایی که آیندهشان درگرو تعالیم ماست بکوشیم. کاری کنیم دخترانمان پی عفت و پاکدامنی باشند نه سرویس دادن برای خودنمایی. این روزها ازدواجهای عجیبوغریب را نگاه کنید، دختری با خودش ازدواجکرده، دختری با یک استند از تصویر هنرپیشهای ازدواج کرده! ببینیم کجا میرویم. بهعوض بیخیالی و لاابالیگری و تشویق و ترغیب این اندیشهی فاسد که هرکس اختیار زندگیاش را دارد، این اومانیست است و از نان شب واجبتر، بهعوض تبلیغ این افکار پوچ و جهان برانداز که هر کس آزاد است هر کار دلش خواست بکند بیاییم و از مسئولیتهایمان در برابر ابناء بشر حرف بزنیم. از اهمیت نوعدوستی و اینکه از سر دوست داشتن نصیحتت میکنیم و نه مداخله. اگر بگوییم همه آزادند که هر کار دلشان میخواهد بکنند و اینیک مسئلهی شخصی است، پس این مسئلهی شخصی است که آن خانواده ببخشد یا تقاضای تقاص کند! نمیشود بااینهمه تعارض زندگی کرد. بیاییم و دربارهی مسائل فکر کنیم. تا دربارهی چیزی علم نداریم، حرفی نزنیم، کلامی به زبان نیاوریم و کلمهای بر کاغذ نریزیم که آدمی مسئول است. در برابر آنچه میاندیشد، میگوید، دوست دارد و رفتار میکند.
چقدر دوست دارم تمام کسانی را که حوصله کردند و این متن را تا انتها خواندند.
وحید پیام نور ـ چهارشنبه، 16 مهرماه 1393