وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

دعوت‌نامه رسمی به اندیشیدن

بعضی از اوقات مثل همین حالا، احساس می‌کنم انگشتی برای به دهان گرفتن، برایم نمانده است. گور بابای سیاست و هرچه سیاسی‌کاری است، صداقت را عشق است که عجالتن چند وقتی است رفته است دیدوبازدید اقوامش و هنوز برنگشته است و به‌راستی‌که چقدر جای ایشان و قوم‌وخویش گرامی‌شان خالی است. بخصوص عالی‌جناب فتوت و سرکار خانم وفا. در همین مقام شایسته است یادی شود از مرحوم مغفور، جنت‌مکان، خلدآشیان، جناب آقای مهندس انسانیت و همسر محترمشان سرکار علیه، نوع‌دوستی! چه شرافتی با ایشان بود؛ یاد و نامشان به پهنه‌ی آسمان بلند باد.
و اما بعد...

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر