وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

شکم سیری

برادرم در خانه داد می‌کشد
گاهی قداره در بیرون
گاهی خیابان
و نوهای خواهرم ـ بماند برای بعد ـ
این وسط!
اصولن؛ برادر است و حق دارد به گردن ما
و سعدی را با مقبره و مصراع ِ بنی‌آدمش به بم می‌سپاریم
ـ این هم برای خیابان ـ
و بعد
هلال ماه؛ رادیو را از ربنا پر می‌کند
تا برادرم؛ بی‌خیال خیابان شود و آشی برایمان دست‌وپا کند
به مقیاس ِ یک وجب روغن
و الباقی؛ همه می‌دانند در خانه‌ی ما چه خبرها که نیست!
از ماندنی‌ها بوی موی خواهر من است؛
ـ که بماند برای بعد ـ (اگر وقتی باشد)
خانه‌ی ما هم سایه‌نشین این برج‌هاست
از آن بالا که نگاه کنی ـ با تلسکوپ یا هر زهره ماری ِ دیگری ـ
خواهرم را می‌بینی که حوض خانه را پر می‌کند
با اشک‌هایش
فال می‌گیرد
برای دخترانش
دعاهای سپید می‌خواند؛
پای سفره افطار
از خدا می‌خواهد کارت سوخت شوهرش؛ همیشه خالی باشد
ـ این هم برای هوویش ـ
برادم روزه‌اش را با دود
باز می‌کند
کمربندش را
و برج‌های دوقلو را نشانه می‌گیرد
جزایر جنوب زیر آب می‌روند ـ انگار دوغ سحری با آب خزر ساخته شده ـ
یا شاید دوست‌هایش هم کمک می‌کنند
(بین خودمان که نمی‌ماند، دوست‌های برادرم فکر می‌کنند می‌شود زن شوهردار را صیغه کرد، بعضن شوهر زن‌دار را صیغه می‌کنند و اصولن از همین راه نانوایی را شیرمال و روغنی به خانه می‌برند! اسهال هم که باشند، خربزه می‌خورند؛ لرزش هم پای ما؛ مثل وقتی‌که برادرم داد می‌کشد!)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر