-
شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۳۴ ق.ظ
... حتی دختری را میشناسم ـ البته اگر به مسائل غیراخلاقی متهمم نمیکنید، میشناسمش؛ در حد سلام و احوالپرسی، نه آنقدر که ارزش داشته باشد شرححالش ضد حال شود وگرنه اصلن نمیشناسمش و اگر بمیرم نمیگویم که به خاطر یک شاخه گل که از پارک چیده بودم چقدر گریه و زاری کرد. حتم دارم اگر همان شاخه را از گلفروشی خریده بودم، اینقدر ناراحت نمیشد و آلان میتوانستم بیشتر در موردش بنویسم؛ اما همین بهتر، چراکه به قول بچهها، به درد من نمیخورد وگرنه آشناییمان از سلام و علیک بیشتر میشد، شاید آنقدر بالا میرفت که به خاطر غیرت، حاضر نشوم در موردش حرفی بزنم اما لیاقت نداشت. زیاده از حد رمانتیک بود. از همینهایی بود که برای کرمزدگی یک درخت اعتصاب غذا میکنند و انگارنهانگار که درخت برای ادامه حیات به گرسنگی آنها نیازی ندارد...
بخشی از داستان کوتاه آن زمانها کسی رمانتیک نبود.