وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

آنلاین، برای صدای ویلن ِ دوست هنرمندم: جواد زمانی نیا

اگر شبیه کودکی‌ام نبودی

خدا
تو را به من
هدیه
نمی‌داد
تا معصومیت را دوباره باور کنم!
باور کن
خودم را برایت روی سیم‌های ویلن نمی‌کشم
که دل‌تنگی‌هایت را ...
چرا گریه می‌کنی؟
ایمانم را بدون تاریخ‌مصرف
برایت بسته‌بندی می‌کنم
تا سال‌های سال
در بهشت، سمفونی گوش کنی!
ـ عاشقی یعنی همین ـ
نبودنم را باور کنی در
یکی بود و یکی که نبود، من بودم!

می ... ر ... سی
و قصه‌های کودکانه
با طعم مادربزرگ،
بهشت را به زمین می‌آورد،
عدالت را بدون ِ سهام قسمت می‌کند
میان سفره‌ی یتیم‌های مردی
که سال‌های پیش، دریا را از گرسنگی نجات داد!

دل به دریا بزن،
راحت‌تر نفس بکش
این نت‌ها امتداد تن من است
که به خدا هدیه می‌شود!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر