-
دوشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۲۷ ق.ظ
برای وحیده
آمدهام از پشت تمام جیغهای چراغراهنما
و صوتهای چهارراه در گلوی پلیس
قرمزترین برق لبت
مرا میخکوب میکند
روبروی تابلویی نیمهکاره
کارگران مشغول کارند
و یک بیاحتیاطیی من
مغولها را از سطرهای کناری به سمت غرب
حرکت میدهد تا نیشا ـ بور موهایت پریشان شود
بمیرم
پلاستیک آرامشی که خریده بودم پاره شد
و فقط این چند بوسه مانده
و یک بغل تختخواب
روبروی رادیوی نفسهایت
خشخش میکند
برگها توی تختخوابمان
و پائیز آغاز میشود
از سرخی گونههایت
و خیسی لبها روی لب ـ
ـ هـــــــــا
(روی پنجره رد انگشتهایت را دنبال میکنم)
[فکوس دور، چراغهای دکل مخابرات است
فکوس دورتر، چراغهای چشمکزن دکل تلویزیون
پر از رؤیاهای عامیانه و تبلیغهایی در حال و هوای همهچیز عالی ست ]
جز حالوروز ما
و اخبار سرتاپا دروغ و دوغ با طعمی جدید
فیلمهای تکراری و تکرار فیلمهای پر از فیلهای خوشبخت آفریقا
نژاد زرد هنوز مزاحمت ناموسی دارد
برای نوهای تو
این سطر را با خنجری مینویسم
و بعد یکراست میروم سراغ خیابان
با چند فحش و چند اشاره انگشت، انگشتنگاری میشوم
برمیگردم پشت چراغهای قرمز
دلم برای قرمزی لبهایت تنگ میشود
این بار که راه برگشت را پیدا کردم
توی روستایی باش
دورافتادهتر از تمام شهرها
جایی که زور هیچ موجی به آن نرسد
خلوتتر از آنکه پیمانکاران چشمبادامی نقشهای کشیده باشند
برای نصب تابلوهایشان
برای فرار از متر و تهریش و شتاب
یا هر شبکهی بانکی دیگری
دیگر دست خودم نیست
پاهایی که سمت تو میدوند
مثل ضربهی پنالتی بعد از تمام فرصتها
خودم را به آغوش تو شوت میکنم
بیا و بالاغیرتا این بار
میان من و تور
آبروی تخت را بخر
برایم قرمزترین جیغت را بکش
روی گونهها
و کاری کن
و کاری تر از زخم بستر
مرا به تخت ببند
نگذار دوباره میانمان
مین بکارد لشکر اشتباهات من
تخت را به من
ببند این سطر را با بوسهای یا دستم را با دستهایت بندکن ...