وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

اندر احوالات پلاستیک خانوار و ...

می‌خواستم متن بلند بالایی بنویسم، به علت محدودیت وقتی‌که دارم، اصل ماجرا را سریع و صریح می‌گویم. بنده به روحانی رأی دادم به نیابت از وحیده که علاقه‌مند بود رای بدهد ولی شناسنامه‌اش را همراه نداشت. بعد از سال‌ها عدم شرکت در انتخابات. اقدامات این دولت را به عقل و خرد نزدیک‌تر می‌بینم تا بعضن آقایان را. بهرجهت بود بود تا رسیدیم به این سبد که بهتر بود عنوان پلاستیک دسته دار برایش مشخص می‌کردند.
مسئله این است که این برنامه، بنده را به‌شخصه مشمئز نمود. نمی‌دانم دولت روی کدام منطق و اساس، چنین موج نارضایتی‌ای را ایجاد می‌کند؟ در کشوری که مردم به هم روا ندارند و حتی در پرداخته‌ای کمونیسمی دولت قبل هم عده‌ای می‌گفتند چرا باید مساوی یارانه بدهند و کسی نمی‌گفت که اصلاً نباید چنین چیزی میان جیب مردم بگذارند و آن‌چنان چیزی برداشت کنند! بهر سبب این برنامه‌ی کمک خانوار برنامه‌ی به‌شدت زشت و ناپخته‌ای بود که چند تأمل دارد!

مذاکرات ژنو لولو نبود و نیست!

س از زحمت‌های بسیاری که تیم مذاکره‌کننده ایرانی کشیده و بالاخره توانسته است در نهایت عزت و احترام، به نتایج امیدوارکننده‌ای در کاهش استرس‌ها، فشارها و تنش‌های بین‌المللی ایران داشته باشد. در مرز یکصدمین روز کار دولت توافقنامه‌ای پیرو مذاکرات ژنو به امضاء ایران و شش کشور گروه 1 + 5 (پنج عضو دائم شورای امنیت (: آمریکا، روسیه، چین، بریتانیا و فرانسه) و آلمان) رسید. هنوز شیرینی این به اجماع رسیدن و موفقیت هنوز میان کاممان نچرخیده که می‌بینیم عده‌ای که هشت سال رفتند، نشست هسته‌ای و دراز کشیدن هسته‌ای داشتند و به هیچ نتیجه‌ای که نرسیدیم، هیچ؛ هرروز طناب تحریم به گردن مردم تنگ‌تر کرد، حالا شروع کرده‌اند. صدالبته همان روزی که رئیس سابقشان گفت ما اگر این‌قدر اختیار داشتیم هم به نتیجه می‌رسیدیم امروز قابل حدس زدن بود. حالا یکی رفته و کاری کرده، یا خوب یا بد. می‌شود یک‌بار، فقط یک‌بار بگذارید ما با همین بیسکوئیت خوش باشیم؟ وقتی رهبری که شما مدعی خود فداسازی برای ایشان هستید هم می‌گوید: ما حمایت می‌کنیم و از نتیجه خود را راضی نشان می‌دهد، شما چه می‌گویی؟

روز جهانی ریشه‌کنی فقر است، کاری بکنید


...
باید فقیر کشت
تا ریشه‌کن شود
این فقر خانه‌سوز

(از دفتر مفقوده‌ها، اشعار 1378)
امروز، روز جهانی غذاست. سومالی برایمان بندری می‌رقصد و ما با هیجان تمام دست می‌زنیم! فردا، 25 مهر، برابر با 17 اکتبر، روز جهانی «ریشه‌کنی فقر» است. همیشه حرف‌های قشنگ، راحت‌تر میان دهان می‌چرخد؛ اما سالی که مطرح می‌شود این است؛ آیا واقعن فقر قابل ریشه‌کنی است؟ همین فقر مادی را فقط می‌گویم، گور بابای فقر فرهنگی و سایر فقرهایی که سراغ آدم می‌آید! این سازمان‌های عریض و طویل بین‌المللی دارند چه کار می‌کنند در جهانی که هرروز فقیر در آن در درد خویش غرق‌تر می‌شود، سرتان را به سمت افریقا بچرخانید ببینید که فقیر یعنی آدم‌هایی که روی معادن سنگ‌های قیمتی راه می‌روند و در آن کار می‌کنند! فقیر یعنی کسی که در کشوری مستعمره زندگی می‌کند، حتی اگر میلیارد دلار پول نقد داشته باشد. فقیر یعنی کسی که در جهانی زندگی می‌کند که هنوز در آن استعمار و استثمار وجود دارد! فقیر یعنی من و تو که هرروز برای چیزهایی می‌جنگیم که خود نداریمشان!
فقر روز جهانی ریشه‌کنی فقر فقیر امپریالیزم

میمونی مهرگان گوشزد می‌شود


«مهرگان» متعلق به همه‌ی مردم سرزمین ایران بزرگ است و تنها یک جشن نیست. مهرگان یک بسته‌ی فرهنگی است. اینکه عده‌ای آن را مختص هم‌وطنان زرتشتی می‌دانند، در اساس به «به دینی» باوری ندارند والا، مشخصن فلسفه‌ی مهرگان، سپاسگزاری از خداوند به خاطر نعمت‌هایی است که به انسان ارزانی داشته و تحکیم دوستی و محبت میان انسان‌هاست. اهمیت این مسئله آن‌قدر بوده که در تقویم ایران قدیم، شش روز برای آن در نظر گرفته شده بوده. می‌خواهم عرض کنم که باید همه‌ی روزها را مهرگان دانست. همه‌ی روزها، روز پیمان و مخالفت با بی‌مهری و پیمان‌شکنی و دروغ است. از این بابت دیگر فرقی نمی‌کند که این فرهنگ در چه زمانی زمزمه و بازخوانی شود. می‌خواهد به تقویم فعلی شانزدهم مهر باشد، می‌خواهد از نخستین روز مهرماه شروع شود. می‌خواهد یک روز جلوتر باشد یا عقب‌تر. البته بعد دینی‌اش را مدنظر ندارم. به‌هرحال برای ما ایرانیان، آموزه‌های فراوانی است از مهر و دوستی. از نگران هم بودن‌ها و ... بیاییم و به همدیگر بگوییم چقدر اهل مهر هستیم. شاید زودتر از چیزی که فکر می‌کنیم قطار رفتنمان بوق آخر را هم زد! برویم و به پدر ـ مادر، برادر ـ خواهر، همسر ـ فرزند، همسایه هرکسی اصلن، حتی کسی که نمی‌دانیم چرا، ولی یقین داریم دوستش داریم، برویم بگوییم. دروغ را، دروغ را، دروغ را بجنگیم. بیاییم به‌جای تبریک‌های عادت گون، در عمل مهر را پاس بداریم. آنگاه هرروزمان جشن است، هرروزمان مهرگان.
مهرگانی باشید. — feeling loved in Iran.

نظرسنجی در مورد رابطه با امریکا

مطلبی خواندم در جوان آنلاین به قلم آقای صادقیان. در حد بضاعت جوابی بر آن می‌نگارم.

جناب آقای غلامرضا صادقیان

با سلام و احترام، با عنایت به مطلب منتشرشده از سوی شما در جوان امروز، پاسخی را به‌صورت دست‌گرمی، از سوی خودم به‌عنوان یک شهروند، تقدیم حضور می‌نمایم.
صحبت ازنظرسنجی، این مفهوم را می‌تواند داشته باشد که دولت می‌خواهد میزان مشروعیت تصمیمات خود را بسنجد و ببیند با چه هزینه‌هایی برای طرح این موضوع باید مواجه شود. نظرسنجی، روشی علمی جهت کاهش هزینه‌های ریسک یک عملیات اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و یا اجتماعی است. اینکه شما ضرورت این مسئله را درک نمی‌کنید، برمی‌گردد به اندیشه دگماتیک که دارید. اینکه یک دولت حالا روی کارآمده که حتی در ظاهر خود را پاسخگوی مردم می‌داند چرا شما را آزار می‌دهد؟ این دولت دوست دارد این‌طور رفتار کند. اینکه شما وظایف دولت را به قانون اساسی محدود می‌کنید به معنی عدم درک صحیحتان نسبت به قانون و اصل تفکیک قواست.

رنگ‌شناسی مکاتب سیاسی

داشتم توی نوشته‌هایم دنبال مقاله‌ای می‌گشتم، چشمم به فایل این متن خورد. گفتم با خودم پایان‌بندی‌اش را مرور کنم. تاریخ پای مطلب هشتم مهرماه سال 82 است. ازاین‌دست مطالب لوس ژورنالیستی تازه فارغ‌التحصیل شده‌هاست. به خاطر دارم آن زمان هم مثل همین حالا بود. پست ربایی در وبلاگ‌ها مرسوم بود. خوب به خاطر دارم بیش از صد نفر این پست را توی وبلاگشان بارگذاری کرده بودند ولی امروز که سرچ کردم سه رکورد بیشتر نیافتم. نگران شدم که مابقی دوستان را چه شده است. در همین مقام از مریدان مکتب پیس ایسم تقاضا می‌شود اعلام حیات فرمایند و ما را از نگرانی دربیاورند. با تشکر


یک اومانیست دنیا را آبی دریایی خیال می‌کند.
یک اریستوکرات ‏، آن‌ را طلائی دوست دارد.
یک کاپیتالیست ، آن‌ را به رنگ پول می‌بیند.
یک سوسیالیست،‌آن‌ را راه‌ ـ راه؛
یک نهیلیست‏، آن‌ را سیاه؛
یک میلیتاریات، آن‌ را به رنگ اونیفورم خویش؛
و یک راسیست، آن‌ را به رنگ پوست خود؛
یک ایدئالیست،‌آن‌ را سفید آرزو می‌کند.
یک پلورالیست، آن‌ را رنگین‌کمان فرض می‌کند.
یک آنارشیست‏، هر رنگی که داشته باشد را قبول ندارد.
یک تئوکرات، ‌آن‌ را نمی‌بیند.
یک رئالیست، ‌آن‌ را رنگی که سیاستمداران به آن زده‌اند می‌بیند.
بالاخره، من!
آن را هر طوری که خواستم رنگ می‌زنم.

تحلیلی کوتاه از انتخابات


حوالی ظهر بود که رفتیم رأی بدهیم. یکی از صندوق‌های اخذ رأی کرمان. کمی شیطنت کردیم و بیشتر ایستادیم و با چند نفر از مردم حرف زدیم. به‌تقریب می‌شود گفت بیش از 90 درصد شرکت‌کنندگان این صندوق به روحانی رأی داده بودند و البته چندنفری که هم‌زمان با من داشتند رأی می‌دادند، نام حسن روحانی را روی تعرفه نوشته بودند. بیرون برخی نگران تقلب بودند. گفتم: چه کسی می‌خواهد و می‌تواند تقلب کند؟ رقیب روحانی کیست؟ 

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر