بشری که حق اظهار عقیده و بیان فکر خود را نداشته باشد موجودی زنده محسوب نمیشود.
«شارل دو منتسکیو»
دو تن از دوستان، چندی است مهمان منطقهای خوش آبوهوا شدهاند. این دو دوست را خیلی وقت است میشناسم. سید مهدی موسوی را از دوران دانشجویی و فاطمه اختصاری را هم بیش از یک دهه است که میشناسم.
خدا حافظهی تاریخیی خوبی به این کمترین عنایت فرموده و روزهای گذشته را خوب به خاطر دارم. از روزهای مشهد که دوستان شاعر، مهدی را عنصری نامطلوب آمده از تهران میدانستند که دارد گند میزند به ادبیات و تا پیش از ورود بسیاری از دوستان دیگر به فیسبوک، انکار موسویها و اختصاریها در پیش داشتند، به ناگهانی دوستهای شفیق و رفیقانی صدیق شدند بر این دو و بسیاری دیگر. شکر خدا که همیشه رویهی ثابت در رفاقت را پی گرفتهایم. برای بنده فرقی نمیکند مهدیها و فاطمهها کجا باشند. ایران، خارج، خارج ِ داخل! اینها شاعر هستند و شعر با رنج پیوند خورده است. آنچه مشخص است بالاخره روزی خلاصی خواهند داشت و به حتم شعرهایی خواهند آورد که شاید چند روزی در پستو بماند ولی روزی منتشر خواهد شد؛ اما در این بگیروببندها و موضعگیریهای دوستان، مطالبی جلبتوجه میکند. دوستانی که در محافل خصوصی، افرادی اینچنین را نفی میکنند که «اینها جنگولک بازی درمیآورند»، عدهای را هم «حکومتی» و «شاعران درباری» میدانند، بدون اینکه بدانند چرا؛ چطور رویشان میشود حالا پیراهن بر تن بدرند و شیون و زاری کنند؟