وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

شعری از ژولیده نیشابوری


شعری از ژولیده نیشابوری که توسط «همای» زیباتر شده.

هر آن فردی که دارد ضرب عالم، زور هم دارد
بلی هر کس که دارد زور و زر مزدور هم دارد

مخور هرگز فریب زرق‌وبرق زر که می‌گویند
اگر ویرانه دارد گنج، مار و مور هم دارد

امیری را اگر دیدی فقری را مکن تحقیر
که هر شمعی به‌قدر قدرت خود نور هم دارد

مزن نیش از نداری بهره‌ای از نوش ای منعم
که این قدرت‌نمایی تو را زنبور هم دارد

عصا در دست موسی چون‌که باشد می‌شود صعبان
وگرنه این عصا را در کف خود کور هم دارد

اگر بهرام گور از گور آرد سر برون گوید
که هر صیاد صیادی به نام گور هم دارد

اگر تاریخ دارد داستان کاوه را ای دل
به دفتر قصه خون‌خواری تیمور هم دارد

بجایی گر رسیدی ازنظر مفکن ضعیفان را
سلیمان با چنان حشمت نظر بر مور هم دارد

مکن ترک وطن ژولیده بهر خفتن بغداد
که آن آب‌وهوا را صبح نیشابور هم دارد

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر