-
پنجشنبه, ۲ اسفند ۱۳۸۶، ۱۲:۰۲ ب.ظ
برای دستهای شما
که ابرها را خجالت میدهد
و پاهایی که حتی یکقدم ...
رضای خدا بماند برای بعد؛ فعلن گلی به جمال ملت
یا هر بانک دیگری
که دو ـ سه روز زندگی قرضی
با سود شانزده در صد
و البته بهشرط دو ضامن
اصلن ...
برای دستهای شما
که ابرها را خجالت میدهد
و پاهایی که حتی یکقدم ...
رضای خدا بماند برای بعد؛ فعلن گلی به جمال ملت
یا هر بانک دیگری
که دو ـ سه روز زندگی قرضی
با سود شانزده در صد
و البته بهشرط دو ضامن
اصلن ...
برادرم در خانه داد میکشد
گاهی قداره در بیرون
گاهی خیابان
و نوهای خواهرم ـ بماند برای بعد ـ
این وسط!
اصولن؛ برادر است و حق دارد به گردن ما
و سعدی را با مقبره و مصراع ِ بنیآدمش به بم میسپاریم ...
سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه مینویسم؛ شعر، داستان یا فیلمنامه نیست. اینها شهروندان شهر درون مناند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایهی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!
آشنایی
خودنوشت
به روایت کارکرد
به روایت تصویر