وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

انتقال


انگار خانه‌به‌دوشی برای برخی غیرقابل‌اجتناب است. به دلایل مختلفی از این نشان* کوچ می‌کنم. همچنان از طریق دامنه‌ی http://payaamnoor.ir در دسترس خواهم بود. ممکن است این فضا صرفاً به‌عنوان برگ یادداشت آنلاین مورداستفاده قرار بگیرد آن‌هم با مزیت نرم‌افزار مدیریت بر روی گوشی تلفن. باز ببینیم خدا جه می‌خواهد. زیر دامنه‌های مختلفی که در میهن بلاگ توسط بنده اشغال‌شده و در آن‌ها از سینما و فیلم می‌نوشتم نیز در وب‌سایت شخصی‌ام طرح می‌شود و حذف خواهد شد.
فعلن همین

پانویس:

*: این مطلب متعلق به زمانی است که با تغییر سیستم مدیریت محتوا از میهن‌بلاگ به وردپرس، نقل مکان کردم. از شهریور 98 تا کنون از سیستم مدیریت محتوای بیان استفاده می‌کنم.

چندی که نبودم، بودم


سلام مدتی نبودم. گرفتاری کارهای مختلف مثل همیشه. می‌دانم حرف تازه‌ای نیست می‌دانم وعده‌های زیادی داده‌ام و می‌دانم عده‌ای از اینکه دیربه‌دیر میهمانشان می‌شوم شاکی هستند. می‌دانم که می‌دانید گرفتارم. از شما چه پنهان بیماری مادر دوباره قوت گرفته این بار کنسر لنف از حوالی کلیه سردرآورده و مثل همیشه تنها دل‌خوشی‌مان دعای خیر دوستان و آشنایان است. این بار سراغ روازاده هم رفته‌ایم. اگر فرصتی پیش بیاید بر خواهم گشت و دراین‌باره خواهم نوشت.

کارگاه جدید فن بیان به‌زودی در موسسه به حدنصاب می‌رسد و پس از برگزاری حتماً بخش‌هایی از آن را تقدیم حضورتان خواهم کرد.

همین‌طور مایه‌ی خوشحالی است عرض کنم نخستین کتاب از پرونده بازخوانی نیما به‌زودی در ۲۱ آبان منتشر خواهد شد و می‌توانید آن را از کتاب‌فروشی‌های طرف قرارداد با انتشارات بافر تهیه بفرمائید و تفاوت‌ها را با نسخ پیشین مقایسه کنید.

اخبار تازه‌ی دیگری هم هست که چون رنگ و بوی گلایه دارد باشد برای زمانی دیگر. ممکن است زحمت به‌روزرسانی این صفحه را به یکی از دوستان واگذار کنم به همین علت طی این مدت کامنت‌ها را تائید نکردم و جواب ندادم که از این بابت از همه‌ی عزیزان عذر خواهم.

بازخواهم گشت هرچند که هرگز نخواهم رفت


نیما یوشیج انتشارات بافر دکتر روازاده عنکبوت رنگ

بختی که گشوده می‌شود انگار


دارد بختش باز می‌شود ولی تا نشده باشد که نمی‌شود چیزی گفت. می‌شود؟
شاید وقتی‌که اتفاق افتاد، برگشتم و گفتم. ولی نشانه‌هایش آشکارشده.

تقدیر و تشکر


بدین کمترین از تمام عزیزانی که زادروزم را از طرق مختلف ارتباطی تبریک گفتند، سپاسگزارم. امیدوارم همه در آرامش و سلامت زندگانی نمایند.

این روزهای من ـ خلوت

شاید این حرف‌ها برای هیچ‌کس مهم نباشد؛ اما ...
آن‌هایی که سریال «خانه‌ی سبز» را ندیده‌اند؛ بدانند که از دستشان خیلی چیزها رفته. بازی خیره‌کننده‌ی مرحوم خسرو شکیبایی، یک‌طرف و حرف‌های سبزی که هر جا هر جا نمی‌توان زد و بیژن بیرنگ با همکاری مسعود رسام، خوب حرف‌هایی زدند. این مجموعه‌ی تلویزیونی اجتماعی ـ خانوادگی که در اپیزودهای 40 دقیقه‌ای از شبکه‌ی دو سیما پخش می‌شد، درواقع روایت رضا صباحی (مرحوم خسرو شکیبایی) یک وکیل دادگستری بود درباره‌ی مسائلی که برای «خانه‌ی سبز»ی‌ها رخ می‌داد.

این روزها...


سلام. می‌دانم نیستم. می‌دانم می‌آیید و می‌خوانید و می‌روید. می‌دانم در این مدت که نبوده‌ام 29 برداشت از مطالب بدون درج منبع شده. آن‌وقت آیا این انصاف است که آدم بیاید و بنویسد؟ صدالبته در ننوشتن بی‌انصافی بیشتری است و آدمی پی بهانه که باشد، پیراهن خلیفه‌ای که خود کشته را بیرق قیام می‌کند. از اساس این روزها گرفتار امور انتشارات هستم. پایان سال است و باید پیش از خوردن به نوروز، کتاب‌ها را از چاپخانه بیرون کشیده باشیم والا بحث عیدی بچه‌ها و شیرینی چاپچی و لیتوگرافی و ... در کنار سایر هزینه‌ها، آدمی را نماز آیات لازم می‌کند. این هم از شوخی، روحیه‌ی‌مان عوض شد. برویم پی کارمان. یک برنامه‌هایی برای اینجا دارم، اما چون هر برنامه‌ای را که آشکار کردم، نشدنی درآمد حرفی نمی‌زنم. به‌هرحال، بگذریم نیمه‌شبی برویم لابه‌لای خواب‌هایمان گم شویم.

یازدهم دی‌ماه

روزهای تقویم، یکی پس از دیگری، می‌آیند. مناسبت‌ها، میان تقویم شبیه ترکش‌های یک بمب خوشه‌ای پخش‌شده‌اند. مناسبت‌های خوب، مناسبت‌های خوب‌تر، مناسبت‌هایی که فکر می‌کنیم بد هستند ...
از تمام این روزها و شب‌ها که بگذریم، در جغرافیای کشوری که تو، برای حفظ حریمش به سرفه افتادی، مردمانی هستند که لااقل تو دوستشان داشتی. دیگران را کاری ندارم، این دوستان مناسبت‌های مختلفی را به من تبریک می‌گویند. مثل نوروز، مثل روز تولدم، سالروز ازدواجم یا ... انکار نمی‌کنم دوستانی دارم که حتی شب یلدا را تبریک می‌گویند یا چهارشنبه‌سوری را.

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر