وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

آغاز تغییرات را جشن می‌گیرم!

امروز، روز خانه‌تکانی شغلی‌ام هست. با خود به این نتیجه رسیدم که باید قید برخی از کارهایی که جز مشغله ی فکری و زمانی، حاصل دیگری در پی ندارد را بزنم. هرچه می‌خواهد بشود، بشود. قیمتش هم اصلن مهم نیست. نخست از آموزشگاه آزاد سینمایی و موسسه آموزش آزاد آیینه رشد دل بریدم و تنها خدا می‌داند برایم چقدر خداحافظی با این حوزه‌ها سخت بود. شاید روزی دوباره، حرکتی ازاین‌دست را تکرار کردم اما به حتم در نه در استان گلستانی که سوز خزان مدرک‌گرایی و خریدوفروش مدرک، کمر دلسوزان آموزش را نشانه می‌رود! نه در اینجا که مدعیان زیادند و دوستان ناپیمان و فراموش‌کار! بگذریم،

بی‌تناسب زیستن؟ هرگز!

زاده شدن در آخرین نخ‌های پاکت سیگار جوزا و سرگردانی بین دو برج فلکی و هزار درد خاله‌زنکی دیگر. این کمترین بدترین روز سالش را به سلامت از سر گذراند و نگاه به سالی که رفت مایه پریشانی و ندامت فراوان بود.

مرور کردم تمام سال‌های بایگانی‌شده‌ام را. سالی که گذشت کمترین بود. در تمامی عرصه‌ها. در شعر به‌اندازه‌ی یک ماه سال‌های پیش در داستان نقطه‌ی صفر مطلق و اگر یک رمان نیمه‌کاره ننوشته بودم باید عزای خود را اعلام می‌کردم.

تنها چهار فیلم‌نامه و هجده طرح! واقعاً سال اسفناکی را پشت سر گذاشتم. تنها یک فیلم کوتاه ۱۰ دقیقه‌ای که ای‌کاش ... فقط ۳۰ فریم عکس قابل‌قبول همه و همه یعنی خاک‌برسرم که از همه‌چیز دور شدم فقط و فقط به خاطر اقتصاد.

مرده‌شور هر چه غصه‌ی نان را ببرند که قاتل جان آدم می‌شود. دیشب با خودم حرف زدم و بسیاری نصیحت حوصله‌ام را سر برد. سر غیرت آمدم و شروع به نوشتن کردم. به‌تقریب سی شعر نوشتم و چه راضی و چه ناراضی قصد دارم آن‌ها را در این تارنگار بیاورم.

امیدوارم سال جدید این کمترین الی احسن الحال باشد.

پایداری تان را آرزومند. وحید پیام نور (انارام فروهر)

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر