وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

دکتر سه نقطه دار

: چرا لباستو درنیاوردی جانم؟
ـ دد در آو...وردم دیگه!
: سوتینت رو هم باید باز می کردی.
ـ ب برا چی؟
: خب معلومه جانم تا معاینت کنم.
ـ مــمـ‌مگه ب‌ب‌باید ای‌ای‌ای‌اینم د‌ددر م‌ـم‌ـ‌می‌آوووردم؟
: پس من چطوری معاینت کنم؟
ـ ه‌ه‌هم‌م‌می‌ططط‌طوررری ن‌ن‌نم‌میشه؟
: اگه می‌شد که نمی‌گفتم لخت شی. من باید موقع کار راحت باشم.
ـ وول‌ل‌لی آ.آق‌قـای دکــتر، م‌من این‌ططور رر...راح...ح.حت...ت ن‌ن‌نیس...ستم. فـ‌فکر مممیکنم شـش‌شما ای‌اینطوری هـ‌هم م‌میتونین مم...منو م.مع...ع.عااینه کن...نن...نین.

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر