وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

از کارگزاری تا کارگذاری!

پدرم سال‌هاست با بیماری قلبی دست‌وپنجه نرم می‌کند. در این سال‌ها به این باور رسیده‌ایم که پدر با دعای دوستان نفس می‌کشد وگرنه این وضعیت قلب که رگ‌های اصلی کلن مسدود شده‌اند و مویرگی بنا به هر دلیل فعال‌شده و با یک سکته‌ی سنگین که در پی آن قلب کمتر از 30 درصد توانش را دارد، از منظر علم پزشکی، علامت سؤال است؛ اما غرض، پس از التماس دعا، یک ماهی است که بیماری سر ناسازگاری گرفته و پدر با تمام غرور، هرازگاهی، اموراتی را به بنده محول می‌کند چراکه اگر بخواهد زیاد بنشیند یا کمی راه برود، دچار تورم پا می‌شود. خلاصه‌ی مطلب شده‌ایم کارپرداز پاره‌وقت پدر. به‌صورت میانگین دو ساعت اول هرروز کاری، پی کاره‌ای او می‌روم و بعد سراغ کاروبار خودم. امروز بنده خدایی پرسید:

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر