وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

دعای مادرم


آن‌قدر دلم گریه می‌خواهد
این روزها
که تنها مادرم باورم می‌کند

مثل کودک گرسنه‌ای که دل‌پیچه امانش را
در نجاستی که در آن غرق‌شده بریده است
شیون می‌زند
دلم
می‌خواهد
یکی بیاید و دلش بسوزد
برای سوختگی‌های کفل‌های دلم
پوشک و پودر کودک بیاورد

مقدمه‌ای در مقام مؤخره

تاریخی که بر جغرافیای ذهن یک رهگذر گذشته است

سالیان زیادی را از سر گذراندم تا درک کردم آنچه می‌نویسم؛ شعر، داستان یا فیلم‌نامه نیست. این‌ها شهروندان شهر درون من‌اند و اگر هرازگاهی متنی مرتکب شوم و یا تصاویری را سرهم کنم تا فیلمی شکل بگیرد، حتی اگر از این بابت سرمایه‌ی مادی دیگران در میان نباشد، سربار وقت دیگران بودنی در میان است!

آشنایی

خودنوشت

به روایت کارکرد

به روایت تصویر