-
جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۲:۰۳ ق.ظ
این کمترین پیشازاین معتقد بود که میبایست درهرحال، باری از دوش خلق برداری تا سلامت روانت آشکار شود. در حوزهی ادبیات هرچند چیزی در چنته نداریم ولی به آزمونوخطا درسهایی آموختهایم. خلاصهی این آموختهها را بهصورت غیرحضوری (مجازی) در هرسال با سی نفر استعداد جوان شناساییشده توسط همین حقیر و یا دوستان، با برنامهی هفتگی منظم و ساعتمند، به مطالعه کتب سودمند راهنما بودیم. خلاصه مطلب اما سالی که گذشت، سراسر حادثه بود و بعد در یک روز سراسر دودلی، از خود پرسیدم: کجایند این لااقل یکصد و پنجاهنفری که ساعتها برایشان وقت گذاشتی؟ درست است که هیچ چشمداشتی نداشتی و آنچه شرط بلاغت بود با پرهیز از هیاهو و سربازگیری و این نگاهها که این روزها باب است، درس پس دادی اما آیا این انصاف است که با تو میشود؟ از وقت استراحتت بزنی، از زمانهایی که میتوانی برای خودت باشی، مطالعه کنی، بنویسی؛ بزنی، در گوش خلق از مرام و معرفت و وقار و وفاداری بگویی و سر آخر خروجیات کجاست؟ یکمشت شاعر و داستاننویس جوان که چون کتابشان چاپشده یا خرشان از پل مراد گذشته فراموش کردهاند حرفهایی را که با ایشان زدهای. ندایی گفت: لطفشان بود. خلاصه مطلب نظر به اینکه به اشارت دوستان تنی چند از عزیزان دلم درخواست زمان برای امسال داشتهاند، در همین مقام به اطلاع همگان میرساند با عرض شرمندگی و معذرت، دیگر وقت آن رسیده که انجام این امور را به اهالیاش که این روزها بسیار شده وابنهیم و خود پی درد دل بدویم. دوستان معرف بزرگواری فرموده، ملت را به دکان بسته رهنمون نشوند.